عزیزم یه لحظه پاچه منو از تو دهنت در بیار ببین
گول خوردم سر موضوعی که سرش مشکل دارم یعنی قبلا موافق بچه بود و قول و قرار میذاشت الان زده زیرش
نگفتم بهم تجاوز کرده مخالف شیطون بودن خودم هم نیستم
حرف من قول و قرارمونه با خودش مشکلی ندارم حتی با اینکه محدود کرده منو بازم مشکلم سر بیرون رفتن نیست متوجهی عزیزم؟
مشکلم اینه اصلا انگار یه آدم دیگه شده منکر حرف های خودش شده
قول داد گفت شرایطمون اوکی بشه بتونیم بریم سر زندگیمون خونش دست مستاجر بود تازه هم قرارداد بسته بود پول رو هم گرفته بود خرج کرده بود با حرف راضیم کرد گفت الان همه با رابطه ما مشکل دارن همینجوری مارو نمی‌پذیرن فکر کردی با دوتا بچه میپذیرن اونا چه گناهی کردن بخاطر ما دو نفر انگ حرومی بهشون بخوره یک عمر سرشون خم باشه بزار بریم سر زندگیمون با ابرو بچه بیاریم
میگفت بزرگ میشن میگن غلط کردی بخاطر عشق و حال یک لحظه مارو به دنیا آوردی انگ به ما چسبوندی نتونستی خودتو نگه داری و....
خودش دوران نامزدی به دنیا اومد و از تمام خانواده پدریش متنفره حتی مادربزرگش
بخاطر همین موضوع میگه چون من نامزدی به دنیا اومدم مادربزرگم با اینکه من بزرگ بودم بهم میگفت تو نوه من نیستی معلوم نیست پدرت کیه با اینکه کپی پدرشه قیافش
خاطره بد داره
الان دیگه از اونور بوم داره میوفته
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
48 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
