خانما تاپیکهای قبلم گفتم، مادر شوهرم خیلی راحت گفته پسرم چرا بیاد روستا و تا چهلم مادر بزرگت نباید بیاد،و راه شلوغ و طولانیه درحالیکه یه ساعته همش، در حالیکه فقط هم یک بار اونم تشییع اومد و رفت، منم فشار بهم اومد گفتم باید بیاد چطور واسه خودتون هفته ای سه باره واسه مراسمات تون، حالا من اینجور، خیلی زورم اومد، الان شنیدم قراره شوهرم یه شهر با فاصله 4 ساعت ببرشون و بیارشو، خانواده شوهرم، جاری و خواهر شوهر هم جمعن، منم گفتم نمیرم مادربزرگم فوت شده بیام بگردم، واسه خودشون تا یکسال کسی هیچ کاری نباید کنه به ما که میرسه ای قانون تموم میشه، حالا به شوهرم گفته بودم بده داداش مجردت ببرشون نه تو، دیگه حرفی نزد، امشب شنیدم خودش قراره ببره دعوا کردیم، گفتم برو درد و دل کن راحت من نیستم، بذار یه چندتا واست معرفی کنن، از بس اعصابم خورده، میدونم و مطمئنک بد منو میگن پشت سرم، از دوست دختر دوران نوجوانی همسرم میگن که شوهرش فوت شده، چند بار جلو خودمم گفتن، اونا رو من میشناسم، بهش گفتم یا من یا خانواده ات، دلیل این همه بی احترامی همش بخاطر تویه که یکم ارزش برام قائل نمیشی، چرا باید تو ببری و داداشت که مجرده نبره ولی توی زن و بچه دار ببری، حالم بده از دستش، دیگه باهاش حرفی ندارم، خودش میدونه رفت ول کنش نیستم و کوتاه بیا نیستم، خانما بگین حق با کیه