مثل رابطه ایران اسراییل
خوب بودم ولی یک ماهی میشه ازشون دور شدم چون فهمیدم باهام روراست نیستن
من از ته دلم دوستشون داشتم از تفریحم میزدم میرفتم کنار اونا هرجا میرفتم اول به اونا زنگ میزدم که اونام بیان تنها نباشن
اما خدا دستشونا برام رو کرد فهمیدم کاملا برعکس منن منم دیگه دلم باهاشون صاف نشد
آره شوهر من ۳تا بچه هستند ۲تاپسر ی دختر
تمام کارها بقران تمام کارهاشون با شوهر من هست حتی جارو کردن خونشون با منه ولی تمام احترام آرزو میراث برا برادرشوهرمو زنشو بجش هست با اینکه زن برادرشوهرم همون جاریم رفته خونشون جادو جنبل گذاشته دسش رو شده یبار مادرشوهرم برگشت گفت بچش گشنشه بلند شد گفت گوه خوریش ب تو نیومده محکم سیلی زد گوش مادرشوهرم ولی احترام اون از من بیشتر
هرچی میکشم از دل مهربونم میکشم کار میکنم آخرم آدم نمیشمارنمم
حامله بودم به بار یه ظرف غذا برام نیاوردن.به جاش زن همسایه که مثل من باردار بود براش مدام غذا می بردن.بچه ام که به دنیا آمد نیامدن بیمارستان ملاقات م.در عوض ش من چقدر باهاشون خوب و مهربونی می کردم چقدر براشون کار می کردم.عوضی ها ی حسود.هنوز یادم نرفته ماهی تو حیاط درست می کردن می دادن زن همسایه.منم حامله بود م چقدر دلم می خواست حوصله نداشتم درست کنم برای خودم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
