واسه ما شهرمون کوچیکه
دوران دوستی نصف فامیلاش مارو باهم دیدن
ی جاش توماشین من از گردنش اویزون بودم داشتم لپشو میبوسیدم
یهوفامیلش از روبرو دیدمون
ی جاهم باز توماشین بودیم اشناش داد زد سعید
یک بارم توبازار منتظر بودم بیاد دنبالم
مدیر مدرسمون مارو دید
اینقدرم جلومدرسه میومد ک فکرکنم دوربین هربارمیگرفتش
باز خوبیش این بود مامانم درجریان دوستبمون بود
همین دستوپای مدیرو میبست نمیتونست اذیت کنه