پس اون حس مادرانه ک میگن چیه من یاد تمام بلاهای ک سرم آوردن میفتم گریه ام میگیره دلم بچه میخواد تا بدنیا بیا بغلش کنم ولی ازم میگرنش تا دنیا بیاد چیکار کنم ن حمایتی ن پولی هیچ ندارم پدرم فوت کرده مادرم ازدواج کرده اوناهم بچه رو میخوان از همه جاتحت فشارم برگردم شوهرم خانوادش آدم نمیشن همون خودشونن اون سری فهمیدم باردارم باالتماس واسطه اونا برگشتم دو روز نشده همه مردم فهمیدن دعوا کردیم من بچمو دوست دارم ولی تحمل شوهرم مادرش برام سخته پدرشوهرم زیاد اذیتم کرده باحرفاش تیکه هاش بهم تیکه میپروند ک مادرت ۱۰ تا شوهر کرد توهم دلت میخاد طلاق بگیری برا چی برگشتی مث سگ التماس میکنن برگردم حرفاشون یادشون میره باید بشم برده اونا