2777
2789
عنوان

رمان عشق در سکوت

| مشاهده متن کامل بحث + 1828 بازدید | 163 پست

تا صبح تحت نظر بودم‌

صبح ساعت هشت دکتر مرخص کرد و گفت به هیچ عنوان نباید عصبی بشی و استرس بگیری .دریچه ی قلبت کمی شل شده 

باید از این به بعد مراقب باشی 

لباسامو مرتب کردم و همراه آقا جونم اومدم بیرون .آقا جونم دستمو محکم گرفته بود و می گفت خداروشکر خدارحم کرد دخترم .

اومدیم تو حیاط بیمارستان .

آقاجون گفت ماشین دوره .بشین رو نیمکت برم ماشینو بیارم جلوی بیمارستان 

گفتم آقاجون من می تونم راه بیام‌

به خدا خوبم 

آقاجون گفت نه دخترم ی خیابون اونورتره

صبر کن برمی گردم‌

گفتم چشم من میرم داخل کافه اونجا گرم تره 

گفت باشه فقط قهوه نخوریا بابا 

گفتم چشم ی چای کمرنگ می خورم 

رفتم تو کافه و نشستم منتظر آقاجون 

یهو علی رضا اومد تو کافه و نشست روبه روم 

گفتم روت میشه بیای اینجا 

گفت قبل طلاق حرف دارم باهات 

وکیل می گیرم که اصلا همو نبینیم و همه چی سریع پیش بره 

گفتم برای طلاق توافقی وکیل نیاز نیست .سرعت کارم بالاست .ولی اگه وکیل باعث میشه همو نبینیم عالیه .من استقبال می کنم .


گفت فقط ی سوال دارم‌؟

چرا بهم خیانت کردی ؟

من چی برات کم گذاشتم؟!! 

گفتم :داری تهمت می زنی !!!!


گفت آره دیوار حاشا بلنده !

چیزی که با چشمم دیدم و انکار کن !!!!


گفتم هیچ بویی از مردونگی و شرف نبردی  ...

تو خامم کردی ..

ازم اعتراف گرفتی بعدش ذره ذره نابودم کردی ...


من به آدم وقیح و بی آبرو هیچ توضیحی نمیدم 

برو به جهنم 


علی رضا بغضش ترکید و گفت این تویی الناز 

با این نفرت منو خطاب می کنی ؟

تو رو کنار کسی که ازش متنفرم و چند سال بهش علاقه داشتی دیدم 

با اون سرو وضع ‌

بعد تو طلبکاری ؟

عوض توضیح دادن نفرینم می کنی ؟

گفتم توضیح برای این مرحله نیست !

جلوی اتوشویی توضیح می خواستی بهتر نبود ؟

الان که کار به دادگاه و وکیل و اینا کشیده 

قاعدتا من باید به قاضی توضیح بدم نه شما 


شما برو روی تهمتات کار کن و پرو بال بده بهشون که دادگاهو ببری 


گفت: من بازنده ی این دادگاهم 

اونی که می بره تویی و امیر 

گریه کردم و گفتم خیلی وقیحی علی رضا 

خیلی نامردی ...هیچ وقت نمی بخشمت ..


گفت آروم باش داره حالت بد میشه 

گفتم برو گمشو بیرون از اینجا 

گفت بس کن الناز 

کجا برم من؟ 

من دارم سکته می کنم 

به خدا وضع من از تو بهتر نیست 

از دیشب یکسره قلبم درد می کنه 

از یادآوری اون صحنه قلبم میخواد وایسه 

از نگرانی برای تو مردم و زنده شدم 


باشه جدا میشیم از هم ولی تورو به همون جدت جواب سوالمو بده 

تو همزمان با من زندگی و کردی و با اونم قرار میذاشتی ؟

اونو می دیدی ؟

گفتم علی رضا ادامه نده 

توروخدا ادامه نده 

انقدر گریه کردم که داشتم از حال می رفتم 

گفتم تو خیلی خودخواهی 

خطر از بیخ گوشم رد شده 

دکتر گفته استرس برام سمه 

چرا راحتم نمیذاری ؟

چرا آزارم میدی ؟

در حالیکه اونم به پهنای صورت اشک می ریخت گفت باشه میرم ولی نمی بخشمت .


گفتم صبر کن 

جواب سوالتو میدم ولی قول بده که از زندگیم بری بیرون .

گفت هیچ حرمتی نمونده برای ادامه ی زندگی 


من فقط جواب سوالمو میخوام 

گفتم من اون شب تو خوابگاه دانشکده خوابیدم .نگهبان خوابگاه شاهده 

صبح جلوی دانشکده دیدمت و از شدت عصبانیت از پیامات تصمیم گرفتم برم خونه ی پدرم و همه چی رو تموم کنم .

سر راه رفتم ی لوازم تحریری برای چاپ جزوه که همونجا چادرم با بخاری اونجا سوخت 

فروشنده لوازم تحریری انقدر شرمنده بود که قطعا یادشه و شهادت میده .

بعدش تاکسی گرفتم و سر خیابون پیاده شدم .

وقتی پیاده شدم دو دل شده بودم 


دوست نداشتم تو رو با رفتن به اون کوچه و عصبانی تر کنم 


رفتم رو پله ی اتوشویی نشستم 

خیلی داغون بودم 

گیج بودم 

نگو اون آقا داخل اتوشویی بوده 

می خواست رد شه پاشدم دیدم اونه 

منو دید شوکه شد 

گفت ببخشید چیزی شده

گفتم به شما ربطی نداره بفرمایید 

گفت به خدا قسم من کنار اومدم و الان مثل خواهرمید 

فقط نگران شدم 

گفتم طوری نشده. بفرمایید با آبروی من بازی نکنید .

همین جملم تموم نشده تو رسیدی 


علی رضا من تو تجرد و تو اوج آزادی عمل به این آقا سلامم به زور می کردم 

حالا الان که متاهلم امام رضا شاهده که این وصله ها به من نمی چسبه 


گفتم من هرگز نمی بخشمت 

بابت تهمتات به من روز خوش نمی بینی تو زندگیت 

امروز و این حرفمو به خاطر بسپار

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بله عزیزم مهمون داشتم نظری درباره شخصیت ها نداشتید ؟اشتباهات علی رضا که محرزه ولی از نظر شما کار الن ...

خداقوت گلم

ممنون که با مهمون داری ما رو یادت نرفته که منتظر داستانیم 

راستش علیرضا وقتی وارد داستان شد یه شخصیت محکم و آبدیده و مستقل نشون داده شد اما به یک باره فرو ریخت و خب قهرمان داستان پوشالی شد

میدونم جذابه این فروپاشی و از نو ساختن اما دیگه خیلی اغراق شده توی این فروپاشی

آخه من همچین شخصیتی رو توی زندگیم دیدم و خب رفتارای علیرضا با غیرتش همخوانی نداره به نظرم مخصوصا کشیدن همسرش که چادر سرش نیست توی خیابون یا گستاخی اش به پدر الناز

در مورد الناز هم این سکوتی که کار دستش داد و مشکلاتی که حل نشد تا فوران کرد عالی بود فوق العاده بود چون یه معضل بزرگ توی جامعه ست یکی اش خود من که همسرم همیشه میگن سکوتم خطرناک تر از سر و صدامه

دوس داشتم پدر و مادرها یه مقدار زودتر و قوی تر پی ببرن به مشکلات

روی هم رفته شخصیت پردازی خوبی دارید موفق باشید گلم

راستی یه گل بانوی دیگه مثل خودتون با اکانت ‍

@رماننویسی

هم هستن که قلم خوبی دارن

با خوندن رمان های ایشون میتونید تجربه های جدیدتری پیدا کنید بانو

خداقوت گلمممنون که با مهمون داری ما رو یادت نرفته که منتظر داستانیم راستش علیرضا وقتی وارد داستان شد ...


دقت کردید که  این فروپاشی تو برهه‌ای از زندگی هممون پیش میاد ؟

آدم های عاقلی که  دچار بحران میشن و در حل مشکل خودشون گیج و گنگ میشن رو دیدید ؟


یا کسایی که در ابعاد دیگه زندگی بسیار قوی عمل می کنن ولی ی نقطه ضعف بزرگ تو گوشه ای از شخصیتشون اونهارو از پا درمیاره ندیدید ؟


اتفاقا علیرضا به نظرم از شدت غیرت حالش بد نیست .

چون الناز دانشگاه میره و تو اجتماع هست و علیرضا مشکلی نداره ....


ولی از اونجا که علی رضا ی پسر متمول و قدرتمند از هر لحاظ بوده و  تو مدرسه و دانشگاه و کارخونه  همیشه نقش اول قصه بوده .

نمی تونه بپذیره که برای همسرش نفر دومه .


من فکر می کنم که علی رضا مغلوب غرورش شد ...



دقت کردید که این فروپاشی تو برهه‌ای از زندگی هممون پیش میاد ؟آدم های عاقلی که دچار بحران میشن و در ...

فروپاشی برای همه پیش میاد عزیزم اما شخصیت مستقلی که ابتدای داستان نشون دادید در این حد فروپاشی خیلی بعید و دور از انتظاره

حقیقت من لحظه ای حس نکردم علیرضا نفر دوم بوده باشه 

بیشتر از غرور به نظرم مقلوب آرمانگرایی و من همه چی بلدم خودش شد

خداقوت گلمممنون که با مهمون داری ما رو یادت نرفته که منتظر داستانیم راستش علیرضا وقتی وارد داستان شد ...

خواهش می کنم عزیزم 

فکر می کنم حتی اگه اینجا یک خواننده هم داشته باشم وظیفمه که نسبت بهش احساس مسئولیت کنم .

من ازتون سپاسگزارم که همراهی کردید و از نظرات بسیار ارزشمندتون استفاده می کنم چ🥰🙏⚘⚘⚘⚘

سلام مهرو جان نیمه شبتون بخیر گلم اول بگم سپاسگذارم بابت داستان عای زیباتون و قلم قشنگتون  چقدر کمه مهمونهاتون کی میرن؟

الناز طلاق نمیگیره حدس میزنم زندگیش درست میشه

این کاربری دست دو نفره. (خدایا شکرت برای ‌وجودت )

آرمان گرایی ؟

بله آرمان گرایی

علیرضا به نظرم انتظار داشت همیشه اول باشه و به عبارتی اون میوه ی دست نخورده ی بالای درخت سهمش باشه که با حضور امیر ممکن نشد

و بازم حدس می‌زنم شخص دیگه ای توی زندگیش بوده که بهش خیانت کرده و باعث این آسیب های روحی شده


سلام مهرو جان نیمه شبتون بخیر گلم اول بگم سپاسگذارم بابت داستان عای زیباتون و قلم قشنگتون چقدر کمه ...

سلام عزیزدلم 

مهمونا که رفتن بالاخره ولی دیگه خسته تر از اونم که ویرایش کنم و اینجا بذارم .

برای فردا جبران می کنم 😉

هودین جان امان از این حس ششمت 

هر چند این داستانه و قرار نیست سورپریز داشته باشه😀🤭

نمیدونم هم دوست دارم زندگیشون درست شه سوتفاهماتموم شه هم دوست دارم عشق قدیمیش که به خاطرکوتاهی امیر تباه شده به هم برسن به نظرمن عشق خوبه بیشترازطرف مردجون بگیره وگرنه حیای زن باعث میشه عشق ابرازنشه وتبدیل به عذاب شه اینجوری جاافتاده مردعشق روعلنی کنه زن عاشق همراهی کنه دوست داشتم میتونستم به همه ی شخصیت‌های مثل امیربگم خیلی بیلیاقتیت خیلی بی ارزه ایده بهترعشقتون مال یکی دیگه شد

سلام عزیزدلم مهمونا که رفتن بالاخره ولی دیگه خسته تر از اونم که ویرایش کنم و اینجا بذارم .برای فردا ...

سلام کلا حس ششمم قویه رویاهام اکثرا صادقانس جلو جلو خواب میبینم اینقدر گاهی اذیت میشم حتی حس افراد نسبت به خودمو متوجه میشم یا بعضی اموات میان به خوابم بهم چیزهایی میگن خیلی سخته برام

نسبت به شما حس بسیار خوبی دارم ان شاله عاقبت بخیر باشی گلم ممنون بابت رمان ها بچه کوچیک دارم تایم استراحت گوشی دست میگیرم اینجا میام رمان های شما میخونم 

این کاربری دست دو نفره. (خدایا شکرت برای ‌وجودت )

نمیدونم هم دوست دارم زندگیشون درست شه سوتفاهماتموم شه هم دوست دارم عشق قدیمیش که به خاطرکوتاهی امیر ...

سلام گلم مادر امیر راضی نبود الناز خوشبخت نمیشد مادر راضی نباشه آدمو تا آخر بیچاره میکنه مادر خیلی مهمه امیر هم بی عرضه بود 

این کاربری دست دو نفره. (خدایا شکرت برای ‌وجودت )

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

سرمایی

راکیتال | 8 ثانیه پیش

ی پسر لر چطوری

a1rmita | 16 ثانیه پیش
2791
2779
2792