گفتم علی رضا اگه بخواد کشیده بشه به اینجا که منم حرف زیاد دارم باهات
اگه فکر می کنی باز کردن حرفا و اتفاقای اون روز کمکی می کنه منم بدم نمیاد ی چیزایی رو بدونم؟!
اینکه شما تو کارخونه عزت داری درست
منم تو خانوادم عزت و احترام دارم
تا حالا پدرم بهم نگفته بالا چشمت ابروعه
تا حالا حتی دستمو محکم نگرفته ولی تو از یقم گرفتی و همونجور می کشوندیم
چرا
جرمم چی بود ؟
چرا صبرنکردی حرف بزنم ؟
بعد بهم گفتی هرزه
چطور دلت اومد ؟
چه جوری این کلمه رو فراموش کنم
کدوم خوش غیرتی زنشو تو خیابون اینطوری می کنه ؟
گفت بس می کنی یا نه ؟
گفتم نه
گفت :الناز دعوامون شد و فرار کردی
شبو معلوم نبود کجا خوابیدی ومن در به در دنبالت می گشتم
بعد تو رو با پوشش متفاوت کنار اون مرتیکه آشغال پیدا کردم
نظر خودت چیه ؟
جنون آنی بهم دست داد
باور کن اون لحظه خدا بهم رحم کرد که شیشه ای چیزی پیدا نکردم
چشمم رو زمین دنبال ی چیز تیز می گشت بیام کارشو تموم کنم
ولی خدا با من بود
الناز من می خواستم باهام بیای و بهم توضیح بدی
تو نیومدی
من خیلی عصبی بودم
درباره ی اون روز نگو الناز چون خودت باعث همه ی اتفاقات بودی
تو منو تحقیر کردی
تو نابودم کردی
ولی با همه ای اینا من عاشقتم
تو این دوماه تو ی سراغ ازم نگرفتی
ولی زندگی من شده بود اون گوشی لعنتی و پیام دادن به تو
تو تخیلم با تو زندگی می کردم
گفتم علی رضا خودت اشتباه کردی اون روزو یادآوری کردی !!!
داشتیم خوب پیش،می رفتیم ولی انگار تو نمی خوای از مشکلات گذشته عبور کنی !
مهم این بود که فهمیدی زنت پاکه و بهت وفاداره
اینو فهمیدی یا نه ؟
گفت صدالبته
گفتم :الاانم پدرم اسباب کشی کرده و معضل بزرگ ما و عامل دعوای اون شب و شبهای قبلش از بین رفت
اینم درسته؟
گفت :بله درسته
گفتم فهمیدی اون شب تمام اون بلاهایی که سرمون اومد به خاطر سوء تفاهم بود یا نه ؟
سکوت کرد
گفتم سوء تفاهم نبود؟
گفت چرا بود
گفتم علی رضا جان دیگه اون شبو تموم کن
دیگه پاکش کن از ذهنت
بذار حرکت زندگیمون رو به جلو باشه
سرتو برگردون به سمت من که الان مال توام.
برای تو آرایش کردم
برای تو شیک کردم
عطری که زدم برای جلب توجه توعه
برای اینکه تورو بکشونم سمت خودم
برای اینکه بغلت فقط برای من واشه
چون منم به شدت حسودم مثل خودت
دوست دارم فقط منو ببینی
با من باشی
من تو زندگیم بر هیشکی اینکارارو نکردم
همین کافی نیست که بگی یکی هست تو زندگیم عاشقمه
مگه عشق همینا نیست ؟
گفت چرا عشق همینه
گفتم خب پس بهم اعتماد داشته باش
گفت باشه عزیزم
حرف دیگه بسه بیا بریم خونمون
گفتم بذار چند روز بگذره میام
گفت نخیر مثل اینکه بدعادت شدیا
برو حاضر شو ببینم
گفتم باشه ولی امشبو میمونم
گفت یعنی چی الناز دیگه شورشو درنیار
تو روز بیا بهشون سر بزن
شب دیگه هیچ جا حق موندن نداری
گفتم علی رضا چی باعث میشه تو انقدر پررو باشی
گفت: الناز من شوهرتم. داداشت نیستم این الفاظو بهم بگی .رعایت کن شان منو خودتو
گفتم علی رضا پررو از این جهت که اومدی آشتی کنون و تا آخرین لحظه ام شاخ و شونه کشیدی