!
یکی از همسایه هامون بود درست نمیشناسمشون ولی قشنگ شنیدم
یه بچه که ساعت ۲ اینا وسط نماز شب برگشت جیغ زد گفت خواستگار من رو میخواد
مامانم اینا خواب بودن فقط من بیدار بودم
نمیدونم چرا اینجوری کرد
مامانم به همه راجع به خواستگارم اطلاع رسانی کردن بعد اون بچه هم که تعریف و تمجید های مامانم رو شنیده بودم بدون اینکه خواستگارمو دیده باشه اصلا جیغ زد با صدای بلند اسم خواستگارم رو آورد گفت میخوامش!
😐😂😂🤭
منم عصبی شدم اولش گفتم جواب منفی بدم ولی بعدش پشیمون شدم