2777
2789
عنوان

شبونه از خونه زدم بیرون

224 بازدید | 18 پست

بنا به دلایلی چندروز خونه بابام بودم.  خونه خودم شهر دیگس.  خونه بابام هم هروقت میام میمونم خیلی کمک حالشونم.  هم مالی هم تو کاراشون کمک میکنم.  کلا اویزون نیستم. 

یه داداش سن بالا مجرد گــــاو هم دارم.  که روانیه 

کلا صفرو صده.  یه بار خوبع یه بار پاچه گیر میشه. 

دیشب من با مامانم و بچم رفتیم هیئت نزدیک خونمون.  وقتی برگشتیم شروع کرد دادو بیداد.. 

بیشعور عوضی یه طوری برخورد کرد که زبونم لال انگار از کجا برگشتیم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

پشت سرشوهرم هم کلی چرت و پرت گفت.  که فلان فلان شده اگه میخواد خب بیاد اینجا خونه بگیره.  خودش میره چه گوهی میخوره و...  تو چرا طلاق نمیگیری و.... 

گفتم من زندگیم هیچ مشکلی نداره. 

کثافت خودش بد دله 

بعد دارع میترکه شوهرم ماشین انداخته زیرپام هرجا بخوام میرم

منم رفتم وسایلمو برداشتمو ساعت هشت و نه شب زدم بیرون 

تا دوازده رفتیم با بچه ها پارک و هیئت 

بعد رفتیم پیش شوهرم

تو دلم به داداشم گفتم خاک تو سر بی غیرتت که برات مهم نیست خواهرت این وقت شب کجا زد بیرون رفت. 

منتهی تا  هیئت سرکوچه رفتم و اومدم خودتو کشتی

از همه بدتررررر میدونید از بابام ناراحت شدم 

داداشم هر چرتی دلش خواست گفت و رفت تو اتاقش 

بابام هم پاشد رفت بیرون 

همیشه همین بوده اون که داد میزنه این اول همه فرار میکنه میره. 

هیچوقت حس نکردم پشتیبان دارم


من بدبخت هم تا رفتم سرکوچه زنگ زدم بابام که نترس من زدم بیرون تو برگرد خونه😔

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز