واقعا آدمی نیستم که گیر الکی بدم مامانت اینو گفت مامانت فلان کرد، همیشه مثل پدر و مادر خودم بهشون احترام گذاشتم و دوسشون دارم ولی این موضوع واقعا اذیتم میکنه. فکر میکنم روزی بچه دار شیم اصلا نمیشه با این اوضاع بچه رو تربیت کرد و همه دخالت میکنن.
هر وقت خواستیم چیزی بگیریم انقدر دخالت کردن انقدر استرس و بحث و اعصاب خوردی پیش آوردن که کلی ضرر کردیم بعدش موقعی که لازم بود گفتن میخواستین نکنین ما چیکارهایم!
میگم دوبار که ما تنها بریم بیرون فوقش یه روز ناراحت میشن بعد عادت میکنن آقا ما مثلا اول زندگیمونه هیچ جا نرفتیم باهم هیچکاری نکردیم باهم این چه زندگیه خدایی مگه اونا همه جا میرن به ما میگن؟
اصلا حسمو نمیتونم بیان کنم انگار اجازه ما دست اوناس!
یه وقتایی حالم گرفتس دوست دارم برم بیرون یه قدمی بزنم یکم خلوت کنم با خودم اما همین که در باز بشه میان میگن کجا؟
خودم مبهم جواب میدم که کار داریم بخاطر همین میرن سراغ شوهرم اونم از صفر تا صد رو میگه
انگار تو سایه اونا دارم زندگی میکنم
شرایط رفتن از اینجا هم نداریم
خیلی خسته و کلافه شدم واقعا دیگه دارم کم میارم😭
تجربهای اگه دارین ممنون میشم راهنمایی کنید چیکار کنم زودتر این ترسو کنار بذاره دنبال تاییدشون نباشه 🤦🏻♀