2777
2789
عنوان

حاضرید با کسی بمونید که

| مشاهده متن کامل بحث + 5031 بازدید | 75 پست
میدونی این که نمیدونم مشکل از من یا اون.. این خیلیییی روم اثر داره...نمیدونم بالاخره اون حق داره ی ...

پا رو دلت بزار و رهاش کن، کسی که به قصد کشتن میزنه سالم نیست، دو روز دیگه بچه هم میاد وسط اون هم درگیر مشکلات میشه، اگر شک داری و می رترسی یه روزی پشیمون بشی از ترک کردنش با یه متخصص مشورت کن 

و تمام شب را برای دخترهایی که در تنهایی از خودشان خجالت می‌کشند گریه کردم. دخترهایی که بعدها از خود متنفر می‌شوند و مثل یک درخت توخالی ، پوسته‌ای بیش نیستند. و عاقبت به روزی می‌افتند که هیچ جای اندامشان حساس نیست، روح و جسمشان همان پوسته است، و خودشان نمی‌دانند چرا زنده‌اند…

نه نمی ارزه ، چون روزای خوبش نمیتونه تاثیر وحشتناک روزای بدش رو جبران کنه 

داری میگی می‌ترسی بکشتت ، چرا آدم باید کنار کسی زندگی کنه که حتی پیشش امنیت جانی نداره

بعدم عزیز من شوهرت شخصیت پارانویید داره ، عملا زندانی گرفتتت ، به نظرت چند سال بعد وضعیت روحیت چطور میشه ؟ 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

جواهر جان من از ۵ سلل پیش شما رو میخونم 

کاش میتونستی از دورتر به زندگیت نگاه کنی و ببینی که روحت داره نابود میشه 

شما میتونی جدا بشی و به عنوان یک زن معمولی که طلاق گرفته با یک ادم خوب و سالم ازدواج کنی

هنوز جوان و زیبا هستید و فرصت دارید .... 


دقیقا...ببین اون دوره هاش با بقیه چطوریه؟ با بقیه ام همینجوریه؟همسر من در حالی که داره مثلا با من دع ...

با بقیه خودشون کنترل میکنه با من قهر کامل میشه یعنی نه حرف میزنه نه جایی میریم 

جنگل رو به فنا بود ولی درختها هنوز به تبر رای میدادند چون تبر درختان را قانع کرده بود که او هم یکی از انهاست زیرا دسته او هم از چوب بود..
با بچه ها هم همینجوره؟

نه به شدت من،با من جوری رفتار میکنه انگار پدرشو کشتم انگار نجسم نفرت از چشماش میباره انگار شیطون میره تو جلدش اصن وقتی میخواد دوره بدش شروع بشه من متوجه نیشم قبلش چون اصن حالت چشماش قیافش عوض میشه همین الان یه عالمه گریه کردم از دستش

جنگل رو به فنا بود ولی درختها هنوز به تبر رای میدادند چون تبر درختان را قانع کرده بود که او هم یکی از انهاست زیرا دسته او هم از چوب بود..
آره واقعا عاشقش شدم.. ولی الان بعضی وقتا حس میکنم متنفرم ازش...آره منم عصبی شدم.. منم عوض شدم...

همینجوری ازش نگذر... حتماً با یه مشاور صحبت کن 

یا تصمیمی که می‌دونی به نفع جفتتونه

کاربری دست دونفره...

سلام جواهرجان خوبی عزیزم

شوهر منم همین طوره البته رمانتیک نیست تا خوبه خوبه کاریت نداره

سر یه چیز کوچک بحث کنیم تا ۲ هفته درگیره قهره و کلا کینه میکنه

ولش کن الان همه تحت فشار ، مردها بیشتر

مثل یک مادر که بچه ش رو خیلی دوست داره ولی وقتی عصبی هست دق و دلی رو سربچه خالی میکنه

مطمین باش شوهرت هم مرد خوبیه و هم خیییلی دوستت داره

فقط تحت فشاره

واینکه میبینه شما روز به روز قشنگتر میشی اون پیرتر عصبی میشه و ترس از دست دادن و ترک کردن داره


همیشه بهش اطمینان بده دوستش داری و کنارش میمونی

زبونه دیگه بچرخون خرش کن بهانه هم دستش نده کتکت بزنه دستش هرز میشه

بشین زندگیت رو بکن بیرون خبری نیست ،بیرون فقط بیارزشی و مثل وسیله به زن نگاه کردن هست همین

سلام جواهرجان خوبی عزیزمشوهر منم همین طوره البته رمانتیک نیست تا خوبه خوبه کاریت ندارهسر یه چیز کوچک ...

سلام.

منم دقیقا همین فکر ها رو داشتم..

ولی الان نه..

اتفاقا الان خودشه بی ارزشم میکنه و مثل یه وسیله و...

دستش هرز شده...

دهنشم همینطور...

وقتی ام که خوب میشه  بیشتر احساس خفگی میکنم..

هزار بار زنگ میزنه پیام میده چشم ازم بر نمیداره . اذیت های دیگه ای داره   مدام دستور میده هر لحظه حتی طرز نشستنم حتی غذا خوردن و... 

ببین مثلا یهو میگه برو لباستو عوض کن و اون یکی که فلانه بپوش. میگم چشم بعد میگه اینجوری نشین پاهاتو بچسبون .. موهاتو ببند بالا .... یا باز کن  برو رژتو عوض کن قهوه ای بزن ... چایی بخور..‌   حتی تو خوردن ..  میگم چایی نمیخوام میگه چرا بخور خوبه برات و به زور میده دستم ... دنبالم میاد همش .. اگه یه شکلات بردارم میاد میگیره از دستم عین بچه ها... میگه نهههههه الان نباید بخوری...   

سر غذا میشینم میگه بسه مگه سیر نشدی یا بخور چرا نخوردی میگم سیرم میگه نه باید بخوری میگم یکم دیگه میخوام میگه بسه زیاد خوردی . میخوام برم دوش بگیرم میگه نه نرو نیم ساعت دیگه با من میریم..

میخوام فیلم ببینم نمیشه... 

میخوام کتاب بخونم میاد کله شو میکنه تو کتاب بعد میگه نه اینو نخون ...   میخوام با بچه م بازی کنم میاد خودشو میندازه وسط میگه منو نمیخوای منو دوس نداری فقط دخترتو دوست داری و....     هی میگه چیه ناراحتی چیه خوشحالی..‌   من ک با کسی دیگه رابطه ندارم فقط خانواده خودشن .   همونا هم اگه بخوان باهام تلفنی حرف بزنن باید رو بلندگو باشه که بشنوه  

هی میگه چرا نگاهم نمیکنی نگاام کن..   حتی وقتی داریم فیلم میبینیم یه وقتایی ..باز میگه چرا منو نگاه نمیکنی.   

تو خونه ام حتی باید همه چی اونجوری ک میخواد باشه... چیزی بخواد بخره اصلا سلیقه ی من مهم نیست...

خودش میره میخره

صبح دستمو گرفت گذاشت زیر سرم گفت اینجوری بزار پاهاتو اینجوری موهات اینجوری و....   عین یه ربات یا مجسمه..   بعد میگفت نگاهم کن .. حتی نگاهمو هی میگفت نه با مهربونی اینجوری نه مهربون نگاهم کن و...

و یه ساعت داشت حرف میزد من همون حالت دستم خواب رفت باز میگفت نه همین جوری بمون من نگاهت کنم ژستت قشنگه 

حتی میرم تو یخچال یه میوه بردارم یهو میبینم پشتمه میگه زردالو نخور  الان هندونه میارم باهم بخوریم 

نشستم یهو یه لیوان اب میده دستم میگم تشنه م نیست میگه نه بخور

شب میگم سردم نیست به زور پتو میندازه روم میگه بنداز.

 تلویزون وسط فیلم و برنامه یهو خاموش میکنه میگه نه خوشم نیومد خوب نبود

حتی تو خونه ای که فقط خودمونیم به نگاهم گیر میده میگه چیو نگاه کردی میره دست میکشه جایی ک نگاه میکردم میگه چیه...

اینا تو دورانی که میگم خوبه و رمانتیکه س تازه 

همین الانم که رفته خوابیده به من گفت با دخترم نقاشی بکشم و شن بازی...     حتی اینکه چه بازی کنیمم تعیین تکلیف میکنه

نه به شدت من،با من جوری رفتار میکنه انگار پدرشو کشتم انگار نجسم نفرت از چشماش میباره انگار شیطون میر ...

میفهمم کاملا اینکه میگی حالت چشماش عوض میشه

دقیقا منم از چشماش میفهمم که قراره روز های بدی شروع بشه و حتی همه ی سعی من اینه که بهونه ندم دستش ولی باز به یه چیز الکی گیر میده برای وحشی بازیاش...

نفرت از وجودش میباره...

جوری با تنفر نگاهم میکنه که انگار هیچی بینمون نیست..


جواهر جان من از ۵ سلل پیش شما رو میخونم کاش میتونستی از دورتر به زندگیت نگاه کنی و ببینی که روحت دار ...

لطف داری عزیزم...

خیلی فکرشو میکنم خیلی...

از فکرشم حالم خوب میشه که همه چی رو ول کنم برم و...

ولی خوب که میشه باهام دو دل میشم. ازین شرایط که اوضاع امن نیست هم میترسم...

از واکنشش همینطور

خیلی روحیه م ضعیف شده..

میگی از بیرون نگاه کن....

از بیرون که نگاه میکنم یه زن ضعیف احمق و ذلیل و بیچاره میبینم فقط...


میفهمم کاملا اینکه میگی حالت چشماش عوض میشهدقیقا منم از چشماش میفهمم که قراره روز های بدی شروع بشه و ...

وای چقد مث منی 😔بچه هم داری؟

جنگل رو به فنا بود ولی درختها هنوز به تبر رای میدادند چون تبر درختان را قانع کرده بود که او هم یکی از انهاست زیرا دسته او هم از چوب بود..
لطف داری عزیزم...خیلی فکرشو میکنم خیلی...از فکرشم حالم خوب میشه که همه چی رو ول کنم برم و...ولی خوب ...

منم خودمو ضعیف و وابسته میبینم منو تو ادمِ طلاق و مستقل بودن و قوی بودن نیستیم😔خدا به دادمون برسه به حق این روزا 

جنگل رو به فنا بود ولی درختها هنوز به تبر رای میدادند چون تبر درختان را قانع کرده بود که او هم یکی از انهاست زیرا دسته او هم از چوب بود..
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792