سلام خانما من محکوم به یه زندگی اجباری و بدون ذره ای عشق و توجه هستم شوهرم یا سرکاره یا دنبال رفیق و مواد و سیگار نه من و نه دخترم هیچ محبتی از کسی دریافت نمیکنیم و این موضوع برام اونم تو شهر دور و غریبی ک هیچ کس رو ندارم داره عذابم میده اصلا اهل به خودش رسیدن نیس همیشه شلخته و کثیفه اوتقدر لباس و عطر خریدم براش ولی ذاتش همینه من از ظاهرش از لحنش از خنده هاش از بوش از همه چیزش متنفرم از این که مدام دروغ میگه از اینکه بددهن و بداخلاقه چیکار کنم تحمل این زندگی برام راحتتر بشه اگه درسمو ادامه بدم میتونم بنظرتون😢؟کاش یه خوبی داشت که با فکر کردن بهش دلم گرم میشد
من حتی برای طعم آبمیوه و بستنی دخترمم میزارم خودش انتخاب کنه چطور خانواده من تونستن برای یه عمر من همچین تصمیمی بگیرن مگه چقدر جاشونو تنگ کرده بودم ک مجبورم کردن تورو خدا تو این شبا برام دعا کنید من اصلا شرایط طلاق ندارم دعا کنید فقط به آرامش برسم