بیشتر از دوماهه جدا زندگی میکنم الان دیگه دوهفته است پسرمو ندیدم
دوهفته پیش با پدرش بحثم شد (یک ماه و نیم ندیده بود پسرمو) اومد بردش، منم نخواستم رو در رو بشیم اصراری به دیدن بچه نکردم. همین الانم همسرم و خاله و مادر و برادرو خواهر و دایی های همسرم و دایی های مادرش و کل فک و فامیلشون حرکت کردن سمت یزد تا چندروز بعد عاشورا تاسوعا نمیان شهرمون (یازده ساعت با یزد فاصله داریم) پسرمم بامادرشه خیلی سخته برام تا یکهفته دیگه هم نبینمش خیلی افسرده شدم دوری برام سخته