بعدظهر رفته بودیم بیرون
بعد رفتیم جاده جنگلی یه جا موندیم
جفتمون پیاده شدیم شوهرم پیاده شد سیگار بکشه همینجوری قدم زد دور شد دیگه ندیدمش
من تا تنها شدم چن دقیقه بعدش یه موتوری با عینک دودی هی اومد دورم چرخید من خیلی ترسیدم
سریع کیف و گوشیمو برداشتم رفتم سمت جاده شوهرمو صدا کنم
(سوییچ برده بود)
خلاصه دوییدم تا پیداش کردم اون گفت چیشده؟
گفتم چیشده و کوفت منو تو جاده خلوت تنها گذاشتی اومدی اینوری میخواستی تنها باشی چرا با من اومدی اصلا که یکی ببینه تنهام سواستفاده کنه
خلاصه اقا تشریف اورد تو ماشین و روشن کردیم رفتیم