منو دختر خالم باهم صمیمی هستیم و شوهرشم عین برادر ....
اونا میدونن منو یه نفر عاشق همیم و قراره ازدواج کنیم این به کنار
دوستان من چون قبلا با آدمی بودم که نگاه بالا به پایین به من داشت چون پولدار تر بودن اعتماد به نفس منو گرفته بود واسه همین درد دل کردم باهاشون که اره سر این موضوع ضربه دیدم .....
امروز بهشون گفتم عشقم قراره ماه بعد بیان خواستگاری خیلی خیلی استرس دارم و نگرانم شوهرش برگشت گفت خجالت میکشی بیان خونتون ؟؟؟
( چون اونا ام از ما وضعیت مالی و شغلی بالاتری دارن )
ولی چون من آدم درستی رو انتخاب کردم بیشتر اعتماد به نفسمو بالابرده و بهم گفته آیا من در حد تو هستم ؟؟ینی پسره اون قدر متواظع هست که حتی میترسه من ازش ناراحت نشم ... واسه همین گذشته هارو با وجود اون فراموش کردم و حالم بهتر شد ...
اما با حرف شوهر دختر خالم نشستم گریه کردم چرا باید اینو بهم میگفت حالم بده احساس ضعف میکنم 😔