بچه ها دیروز در ورودی باز بوده
و مثل اینکه یه گنجشک میاد داخل خونه
مامانم اینا هم میخوان بفرستنش بیرون از دم وردی میره بیرون اما میره قسمت بالای راه پله
اون قسمت یه انباری کوچیکه ک وسایل خرت و پرت انداختیم
دیروز عصر بهم گفت منم گفتم بزار بابا ک اومد بهش بگو بره یا بگیره یا هرچی
اونم گفت باشه ، من خوابیدم
امروز صبح پرسیدم چی شد گفت هیچی ما در رو باز گذاشایم بره بیرون
منم گفتم پس بابا؟ گف نرفت
منم صبح ساعت هشت بود باز ب بابام گفتم من میترسم برو بالا ببین هستن یا نه ، یه ده دقیقه رفت بالا گفت نه نیست حتما رفته
دیدم داره الکی میگه ، گذاشتم بره بیرون چون اگ بود هی غر و لند میکردن خودشو مامانم ک خونرو بهم ریختی ول کن