پسری که بعد سه هفته آشنایی اینجوری میگههه

ببین بقران

دوسته مثلا اومده برای اشنایی

وای عزیزم بزار بگمت دیشب خرش کردم ببینم خوب تهش قصدش چیه  برگشتم گفتم خب رابطه میخای پس گفت آره من نمیتونم‌تحمل کنم. منم برگشتم گفتم چی فکر کردی راجب من بندمش به چیزی گفتن. برگشت اشغال گفت من  از همون اولم قصدم ازدواج باهات نبوده میخاستم ببینم راضی میشی باهام رابطه داشته باشی منم گفتم خداروشکر که فهمیدی من از اوناش نیستم  منم خداروشکر فهمیدم تویه بی غیرتی بهش برخورد گفت تیغ زنی  تو خودش  دوهفته پیش ۴۰۰ تومن برام پول داد گفت باشه برای خرید کتاب چون قبلش گفته بودم میخام کتاب بخرم باید برم خونه کارتمو بردارم گفت من میدم فکر کن به من می‌گفت ۴۰۰ تومن تیغم  زدی منم گفتم چی میگی گدا😂😂خوب قهوه ایش کردم گفتم گدا چند بار گفتم طلاهاتو خرجم کردی که میگی تیغیدی گفت طلاهامو جایی باید خرج میکنم منن برگشتم گفتم ببین شغل تورو من مامانم قبول نداشته به عنوان خاستگار ولی من گفتم پسر خوبی شاید باشی 😂 بعدم برگشت گفت عکستو سرلخت نزار تو مجازی گذاشتی من فکر کردم خرابی اومدم سمتت منم گفتم امثال تو فکرشون مریضه بعدم گفتم دیگه  ایقد شعر نگو  بلاکش کردم خیلی بهش چیزی گفتم ولی الان یادم نیس تاجایی تونستن سعی کردم قهوه ایش کنم

 دیشب خرش کردم ببینم خوب تهش قصدش چیه  برگشتم گفتم خب رابطه میخای پس گفت آره من نمیتونم‌تحمل کنم. منم برگشتم گفتم چی فکر کردی راجب من بندمش به چیزی گفتن. برگشت اشغال گفت من  از همون اولم قصدم ازدواج باهات نبوده میخاستم ببینم راضی میشی باهام رابطه داشته باشی منم گفتم خداروشکر که فهمیدی من از اوناش نیستم  منم خداروشکر فهمیدم تویه بی غیرتی بهش برخورد گفت تیغ زنی  تو خودش  دوهفته پیش ۴۰۰ تومن برام پول داد گفت باشه برای خرید کتاب چون قبلش گفته بودم میخام کتاب بخرم باید برم خونه کارتمو بردارم گفت من میدم فکر کن به من می‌گفت ۴۰۰ تومن تیغم  زدی منم گفتم چی میگی گدا😂😂خوب قهوه ایش کردم گفتم گدا چند بار گفتم طلاهاتو خرجم کردی که میگی تیغیدی گفت طلاهامو جایی باید خرج میکنم منن برگشتم گفتم ببین شغل تورو من مامانم قبول نداشته به عنوان خاستگار ولی من گفتم پسر خوبی شاید باشی 😂 بعدم برگشت گفت عکستو سرلخت نزار تو مجازی گذاشتی من فکر کردم خرابی اومدم سمتت منم گفتم امثال تو فکرشون مریضه بعدم گفتم دیگه  ایقد شعر نگو  بلاکش کردم خیلی بهش چیزی گفتم ولی الان یادم نیس تاجایی تونستن سعی کردم قهوه ایش کنم

گلم بزار بگمت دیشب خرش کردم ببینم خوب تهش قصدش چیه  برگشتم گفتم خب رابطه میخای پس گفت آره من نمیتونم‌تحمل کنم. منم برگشتم گفتم چی فکر کردی راجب من بندمش به چیزی گفتن. برگشت اشغال گفت من  از همون اولم قصدم ازدواج باهات نبوده میخاستم ببینم راضی میشی باهام رابطه داشته باشی منم گفتم خداروشکر که فهمیدی من از اوناش نیستم  منم خداروشکر فهمیدم تویه بی غیرتی بهش برخورد گفت تیغ زنی  تو خودش  دوهفته پیش ۴۰۰ تومن برام پول داد گفت باشه برای خرید کتاب چون قبلش گفته بودم میخام کتاب بخرم باید برم خونه کارتمو بردارم گفت من میدم فکر کن به من می‌گفت ۴۰۰ تومن تیغم  زدی منم گفتم چی میگی گدا😂😂خوب قهوه ایش کردم گفتم گدا چند بار گفتم طلاهاتو خرجم کردی که میگی تیغیدی گفت طلاهامو جایی باید خرج میکنم منن برگشتم گفتم ببین شغل تورو من مامانم قبول نداشته به عنوان خاستگار ولی من گفتم پسر خوبی شاید باشی 😂 بعدم برگشت گفت عکستو سرلخت نزار تو مجازی گذاشتی من فکر کردم خرابی اومدم سمتت منم گفتم امثال تو فکرشون مریضه بعدم گفتم دیگه  ایقد شعر نگو  بلاکش کردم خیلی بهش چیزی گفتم ولی الان یادم نیس  تاجایی تونستم سعی کردم برینم بهش