آدم باید چطور کنار بیاد که با همچین آدمی ازدواج کرده؟! تو کار خونه کمک نمی کنه اگر هم بکنه یه جوری حرف می زنه و رفتار می کنه انگار پتروس فداکاره و مردی بی همتا که بزرگوارانه تو کاری که مال زن خونه ست مشارکت داشته! امروز ناهار نداشتیم منم از سرکار اومدم هم گرمازده بودم هم خسته یه کم چشام رو بستم خوابم برد و بیدار شدم دیدم عصر شده و آقا رفته تو قیافه و داره میره بیرون! یعنی حاضره از گرسنگی بمیره اما یه بار آشپزی نکنه حتما من باید بپزم.
هر وقت دعوامون میشه میگه من خیلی مرد خوبیم خودم رو با تو تطبیق دادم. منظورش اینه که کار خونه رو روال مد نظرش نیست و ایشون خیلیییی مرد خوبیه که هیچی نمیگه 😂 به خدا نمی دونم بخندم یا گریه کنم یعنی نه تنها کمک نمی کنه بلکه منت هم سر من میذاره و معیارهاشم برای رضایت از خانه داری من اینه که همیشه خونه امون مثل ایینه بدرخشه سینکمون برق بزنه در یخچال رو باز می کنه همیشه یه چیزی برا خوردن باشه که گرسنه نمونه و شام و ناهار هم برنج طبخ بشه با یه سری غذاهای محدود اونم به سبکی که مامانش میپزه