سلام ؛
نه به قصد قهر بلکه رفتم یه روز پیش مامانم باشم . اون روز همسرم گفت کاری واسش پیش اومده و نمیتونه واسه شام بیاد
خودش منو برد و قرار بود خودش بیاد دنبالم .
من راجع به دعواهامون سر ، سرکار رفتن من به خانواده ام چیزی نگفته بودم.
تقریبا من از ساعت یازده و نیم بهش زنگ زدم که خدا رو شکر هیچکدوم از تماسام رو جواب نداد و من استرس گرفتم که کجاس چی شده ( اخه رفته بود بیرون شهر ) به هیچ کس دسترسی نداشتم . به مامان بابام گفتم میخوام بمونم امشب بهش گفتم . در صورتی که اون حتی جواب تلفنم رو نداده بود
تا صبح چشم رو هم نذاشتم . خیلی نگران بودم ولی دلم نمیخواست به مامان باباش زنگ بزنم .
تقریبا ساعت ۱۰/۵ صبح بود که من حالم بهم خورد مامانم منو برد بیمارستان و گفتن فشار عصبیه ...
خلاصه مامانم پیله کرد که ماجرا چیه و من مجبور شدم همه چیزو براش تعریف کنم
از زمانی که سقط جنین داشتم تا همون روز ( مامانم خبر نداشت که من وقتی سقط جنین داشتم اون ولم کرده رفته ، چون من بهش گفتم پیشمه تا سفر خانواده ام بهم نخوره)
مامانم خیلی ناراحت شد از دستم . خلاصه رفتیم خونه
دیدم خونمونه و بابام هم برگشته ... تا منو دید سریع از جا بلند شد و گفت اومدی؟ برو وسایلتو جمع کن بریم خونه ...
خلاصه که مامانم اجازه نداد گفت یه چند روز میمونه اینجا و اصرار نکنه برای بردنم
ولی اون پا پیچ شد که چرا و مامانم همه چی رو جلو بابام گفت
اینم جلو مامان بابام به جای معذرت خواهی و جواب این کاراشو دادن شروع کرد با من دعوا که تو چرا اومدی حرفای زندگی منو به مامانت گفتی مگه من اینکارو میکنم ؟
بابامم در کمال احترام به بیرون راهنماییش کرد و فرستادش رفت . بابام عصبانیتشو سر من خالی کرد که چرا پنهون کاری کردم
خواهرم امسال کنکور داره و یکی از دلایلم واسه پنهان کاری موقعیت خواهرم بود ...
حالا امروز فهمیدم که دادخواست منع اشتغال داده ...
چیکار کنم چطور به خانواده ام بگم؟