2777
2789
عنوان

چند روزی میشه که رفتم خونه بابام

307 بازدید | 23 پست

سلام ؛


نه به قصد قهر بلکه رفتم یه روز پیش مامانم باشم . اون روز همسرم گفت کاری واسش پیش اومده و نمیتونه واسه شام بیاد


خودش منو برد و قرار بود خودش بیاد دنبالم .


من راجع به دعواهامون سر ، سرکار رفتن من به خانواده ام چیزی نگفته بودم.


تقریبا من از ساعت یازده و نیم بهش زنگ زدم که خدا رو شکر هیچکدوم از تماسام رو جواب نداد و من استرس گرفتم که کجاس چی شده ( اخه رفته بود بیرون شهر ) به هیچ کس دسترسی نداشتم . به مامان بابام گفتم میخوام بمونم امشب بهش گفتم . در صورتی که اون حتی جواب تلفنم رو نداده بود 


تا صبح چشم رو هم نذاشتم . خیلی نگران بودم ولی دلم نمیخواست به مامان باباش زنگ بزنم .


تقریبا ساعت ۱۰/۵ صبح بود که من حالم بهم خورد مامانم منو برد بیمارستان و گفتن فشار عصبیه ...


خلاصه مامانم پیله کرد که ماجرا چیه و من مجبور شدم همه چیزو براش تعریف کنم 


از زمانی که سقط جنین داشتم تا همون روز ( مامانم خبر نداشت که من وقتی سقط جنین داشتم اون ولم کرده رفته ، چون من بهش گفتم پیشمه تا سفر خانواده ام بهم نخوره)


مامانم خیلی ناراحت شد از دستم . خلاصه رفتیم خونه 


دیدم خونمونه و بابام هم برگشته ... تا منو دید سریع از جا بلند شد و گفت  اومدی؟ برو وسایلتو جمع کن بریم خونه ...


خلاصه که مامانم اجازه نداد گفت یه چند روز میمونه اینجا و اصرار نکنه برای بردنم 


ولی اون پا پیچ شد که چرا و مامانم همه چی رو جلو بابام گفت 


اینم جلو مامان بابام به جای معذرت خواهی و جواب این کاراشو دادن شروع کرد با من دعوا که تو چرا اومدی حرفای زندگی منو به مامانت گفتی مگه من اینکارو میکنم ؟


بابامم در کمال احترام به بیرون راهنماییش کرد و فرستادش رفت . بابام عصبانیتشو سر من خالی کرد که چرا پنهون کاری کردم


خواهرم امسال کنکور داره و یکی از دلایلم واسه پنهان کاری موقعیت خواهرم بود ...


حالا امروز فهمیدم که دادخواست منع اشتغال داده ...


چیکار کنم چطور به خانواده ام بگم؟





بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

این وضیعت بلاتکلیفی نگذرکنین خیلی سخت تر میشه وگرنه پس به تکلیف برسونین خودتون

کمک کردن از علاقه های فوق قلبیم هست هرکسی مشکل داشت احتیاج به کمک داشت بهم اطلاع بده بعدیادت نره تو زندگیت مجبور نیستی به هیچ کسی راجع به چیزی جواب پس بدی به غیر از وجدانت اینو هیچ وقت یادت نره در عالم هرکسی ممکنه مهر قلب داشته باشه ولی نه [وجدان] همه بندگان مقرب الهی هستیم مهم اینه ک خدا فراموشت نکنه وگرنه بقیه که میان‌ و‌ میرن انسانیت داشتن و معرفت وجدان آسوده و اراده ومهربونی سبک زندگی نجیب زاده هاست انگاری قرن ماروزگار مرگ انسانیت هست  انسانیت گاهـی یک لبخندهس یک آرامش امنیت که محکم میگه نترس من هستم کمکت میکنم  که به احساسات و روح یک انسان غمگینی آرامش هدیه میکنی چشم بهم بزنید عمرتون میگذره پس حواستون به تلف شدن روزها تون در آشفتگی ها باشین.                                                                  

نمیتونه از شغل تورو منع کنه اینو از یه وکیل خبره شنیدم...

درکل وقتی میگیم دردتون ب خانواده بگین و.نمیگین فکر می‌کنید به نفعشونه و ناراحت نمیشن 

وقتی میفهمن اینجوری از آدم دلخور میشن

نمیتونه از شغل تورو منع کنه اینو از یه وکیل خبره شنیدم...درکل وقتی میگیم دردتون ب خانواده بگین و.نمی ...

نمیدونم

فقط میدونم که قبلا هم گفته بود واین قشنگ اولتیماتوم بود به من

بعد ازدواج شاغل شدی؟

تبریک

1
5
10
15
20
25
30
35
40
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر      لای موهای تو گم کرد خداوندش را ...🥀🥀     دشمنت را هم چو میخ خیمه می خواهم ، مُدام                  سر به سنگ و تن به خاک و ریسمان در گــردنش 🥺🥹💫💫

حالا که موندی خونه پدرت و حریانم گفتی و شوهرت و خانوادت چش تو چش شدن اینم بگو که تقاضای منع اشتغال کرده.کلا دیگه چیزیو پنهان نکن

خواهرتم کنکور اولشو داده تا کنکور بعدی ۲۰ روز کمتر مونده فک نکنم اوضاع اونقدی متشنج باشه که نتونه درس بخونه.پیش اون صحبت نکنید

همه کاسه کوزه ها سر خودم شکست کجا پشتمن؟

نگرانت شدن پیش شوهرت طرف داری تو کردن 

مثل خانواده من که به خواهرم پیش شوهرش گفتن با لباس سفید رفتی با لباس سفید برمیگردی تو این خونه جایی نداری خوب بود؟ 

انتظار این حرفا رو ازشون داشتی؟ 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز