مادرشوهرم اومده خونم چندروزه نمیزاره غذا بخورم تا غذا رو میکشم میگ صبر کنیم شوهرت بیاد منم اگ دیر غذا بخورم معدم درد میگیره
امروز حتی بطور نامحسوس ظرف غذا رو از جلو دستم هی ور میداشت ک نخورم
و گفت برای پسرم غذا نگه دار منم گفتم همشو نمیتونیم بخوریم میمونه
بعدم همش ایراد میکیره مثلا تا شوهرم اومد گفت غذات سرده گرمش کن منم گفتم ن گرمه بعد گفت ماسیده گفتم ن من روغن نباتی نمیزنم بماسع خیلی تو مخمه اشکمو درآوورده
همش از زنای دیگ تعریف میکنه میگ فلانی زرنگه من انقدر سرپام ک کمردرد دارم الانم بزور دارم سرویس میدم کرونا گرفتم
حالاجلو اون نخور بقول یک خانمه میگفت تاشوهرتون نیومده خودتون روسیرکنین دولقمه نگهدارین باشوهره بخورین وبگین عزیزم تاحالاگشنه موندم بخاطرتو هم روابطتون عالی میشه هم خوشحاله خانمش کم خوراکه😂😂😂
کسی نیست بگین چیکار کنم برع معلوم نیست کی بره
امروز تو خونم دعوا انداخت یکاری کرد شوهرم با دخترم دعوا کرد گریه کرد دخترم
گفت‌نخور توجه نکن وب کارت ادامه بده
ولی وقتی میگه غذای شوهرت سرد چرا بحث میکنی؟گرمش کن اون‌میخاد خودشو شیرین کنه نذار تو
همش میخاد ب شوهرم ثابت کنه ک من نمیتونم از پس بچه و خونه بربیام
توروخدا من چیکار کنم این بره
من مادرسوهرم دوره ازم باور نمیکردم بعضیا میگفتن مادر شوهر بده اما الان درک میکنم
واقعا من ادم مهربونیم و دلسوزم و اگ کسی کاری نداشته باسه کاریش ندارم و واقعا منطقی میگم بنظرم مادرشوهر دلسوز نمیشع
کسی نیست؟
به همسرت بگو نامحسوس باهاش صحبت کنه مشکلاتتو به شوهرت مطرح کن اونم به اون بگه
