اول شخص داستانش، مثل همون بامداد خمار
اینجوری که رحیم وقتی پیر شده واسه سیروس (اگه اشتباه نکنم اسمشو و اینکه نسبتشو با رحیم، که فک کنم نوه ش بود) داره قصه عشقش رو تعریف می کنه
تهش فهمیدیم برادرزاده محبوبه می خواد با نوه رحیم ازدواج کنه و همه از این ماجرا بی خبرن😂