من بچه ده ماهه دارم ک همه جا دنبالمه امروز صبح زود آشپزی میکردم ک بعد برم سرکار
بچم وسط اشپزخونه بود ب سرعت نور یهو اومده بود پشت سرمن
شانس آوردم نیافتاده رو سرش
والله بخاطر شکم شوهر میترسم خدای نکرده زبونم لال اتفاقی بیافته
حالا عصری شوهرم رفته بیرون
پیام داده برا ناهار فردا قورمه سبزی بپز
خدایی چطور با بچه اینقد شیطون و چسبونک همش غذا بپزم
از ناهار امروز کلی ابگوشت داریم
شوهرم میگه من دیگه دوباره ابگوشت نمیخورم