فرادرم خواب دیده مارفته بودیم کربلا
توخونه ی نفربودیم داداسم باهاش بحث میکنه
میایم بیرون من ازحموم اومده بودم حوله تنم بود دستام پاهام بیرون بوده
بعد نمیتونستم لباس بپوشم
مادرم شلوارایناپوشونده بودبرام
تعبیرش چیه
من بایکی دارم آشنامیشم
بنظرتون چه معنی داره