قصیه مربدط به یکی از دوستای نزدیکمه که خیلی کارارو باهم انجام دادیم
هممدرسه ای بودیم و وقتی مدرسمون تموم شد روابطمون کمابیش ادامه داشت هیجوقت باهم چت نمیکنیم ولی گاهی باهم میریم بیرون
وقتی باهاش میرم بیرون متوجه نگاه از بالا به پایینش هستم ولی اینکه نمیدونم مگه چی ازش کم دارم باعث شده فک کنم حسوده نسبت بهم
ولی واقعا چیزی هم ندارم که بخاد بهم حسادت کنه . بخام با مثال بگم مثلا اون خوشگله بهتر ارایش میکنه و لباس خوب میپوشه ولی من لباسام شیک تره اما با اینکه میدونم لباس من شیک تر از ماله اونه انا انقد کنارش خودمو پایین میبینم که فک میکنم لباسم زشته
اعتماد به نفسش خیلی بالاست ولی نمیدونم چرا به عمد یا غیرعمد سعی میکنه اعتماد به تفس منو خراب کنه. قبلا که هم مدرسه ای بودیم من خیلییی بی اعتماد به نفس بودم و حس میکنم الان که با اعتماد به تفس تر شدم بازم جلوی اون میخام خود قبلیم باشم و یجورایی اون این فضارو بهم نمیده که جسوراته تر رفتار کنم
میدونم از رفت و امد با من لذت نمیبره ولی بازم همیشه پیشنهاد هاییکه میگه بیا بریم بیرون از سمت اونه و منم با اینکه از رفت و امد باهاش لذت نمیبرم ولی از سر تنهایی یا از وظیفه میرم بیرون. شاید هردو از سر تنهابی باهم وقت میگذروتیم.
و هربار کلی انرزی بد ازش میگیرم درحالیکه شاید هیچ نرف خاصی هم بینمون رد و بدل نشه یا به هروس حرفاشو بگم بگه که رفتارش عادیه
بنظرتون این دلیل که صرفا ازش اترزی بد میگیرم و اعتماد به تفسم میاد پایین کافیه که رابطمو باهاش قطع کنم؟یا من زیادی روی رفتارش حساس شدم؟