من ازدواج کردم
چندین سال پیش پسر یکی از اقوام خاستگارم بود جواب ما از همون ابتدا منفی بود ولی بعد کش و قوس دوساله و دلخوری بین خانواده ها قضیه ظاهرا تموم شد
من اقوام پدری مو زیاد نمیبنم چون یه شهر دیگه هستن ولی همون تعداد محدودی که بخاطر مراسما دیدار داریم خانواده ی خاستگارم هر جا باشن عین جلبک میان میچسبن بهم
یکی ازین ور یکی از اون ور شروع میکنن به سوال و جواب زیرکانه
شغل همسرت چیه کدوم قسمته
چرا چندبار جابه جا شدین
خودت جدیدا کجا مشغولی
شوهرت خوش اخلاقه؟ همسرداریش خوبه؟
منم کم رو و مبادی آدابم نمیتونم رک حرف دلمو بزنم تا ساکت بشن ولی حس میکنم میخوان از زندگیم یچیزی پیدا کنن تا خیالشون راحت بشه من خوشبخت نیستم
البته قبلا منم مثل خیلیا با همسرم مشکلاتی داشتم
الان میخوام بدونم چه رفتاری باید داشته باشم چرا دست از سرم برنمیدارن
خیلی رو اعتماد بنفسم اثر منفی میذاره