چند روز دیگه قراره زایمان کنم،شوهرم تو این ۹ماه بارداریم روهم رفته دوسه بار کمکم کرده تو کارای خونه.اونم کلی التماسش کردم که کمکم کن و من نمیتونم.این هفته کلا مریض بودم آنفولانزا گرفته بودم کارام موند.مامانم یه بار اومد انجام داد اما شوهرم اصلا کمکم نکرد.دیشب وضع خونه رو دیدم زدم زیر گریه،شوهرم گفت غصه نخور بعد شام خونه رو تمیز میکنم.ساعت۱۲شب پاشده ظرفارو بشوره دوتا دونه شسته بعد اومد به من گفت شستم تموم شد.منم با خوشحالی و خیال راحت خوابیدم.صبح پاشدم دیدم ای وای،روی اپن و روی گاز،داخل سینک پره از ظرف😳گفتم پس اینا چیه؟میگه دیشب کمرم درد گرفت دیگه خوابیدم.اونقد اول صبحی حالم خراب شد،گریه کردم بعدش گفتم به درک خودم میشورم.با بغض اونهمه ظرف رو شستم با بدن درد و کمر درد😔خیلی از دست شوهرم ناراحتم،صبحا پا میشه میره سرکار میبینه من نمیتونم خم و راست شم رخت خوابشو جمع نمیکنه،شلوار راحتیش همیشه خدا رو زمینه.هرچی میخوره آشغالشو همونجا میندازه رو زمین😭
خواهی نشوی رسوا،همرنگ حقیقت شو👍لطفا لطفا آقایون درخواست دوستی ندین به هیچ وجه قبول نمیکنم😤
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.