شهری که به کل فامیل پدری و مادری دسترسی نداشته باشم
دلم میخواد خودش عالی باشه
خانوادش هم عالی باشن
ولی دور از خانوادم و فامیل باشن
آخه پدر مادرم وقتی که جداشدن من خیلی از فامیل حرف شنیدم
کاریشون هم نداشتم ولی خیلی بهم تیکه کنایه انداختن
دل سوزوندن دوست دارم ازشون دور باشم واقعا
دور دور
انشالله خوشبخت باشی
ازدواج دور برا دختر زهره برا پسرا هم دور شن همین طور فعلا داغی خانواده شوهر آخرش دلسوز خودشون پسرشون فکر نکن مردا برا وقت میزارن
اونوقت میان خونت ۱هفته میمونن
هیچ وقت این اشتباه رو نکن که بری راه دور زندگی کنی که از مرگم بدتره البته دور از جون
خدا ان شالله یه پسر خوب سر راهت قرار بده که هم شهریت باشه حداقل تفاوت فرهنگی نداشته باشین و هزار مشکلات دیگه
حرفای مردمم بیخیال مهم نباشه برات
کاش منم چنین اعتقادی داشتم.
الان آرزوم شهر دیگه بریم از دستشون دور باشیم بس سلطه دارن رو زندگیمون و آویزون همسرم هستن
دور شدن یه بحثه
نزدیک قوم شوهر بودن یه بحثه
خوددانی
فامیلا همشون اینن
من خیلی خانم تو شرایط خواسته شما دیدم ولی اونام خیلی راضی نبودن . حس تنهایی میکردن باید با ی فامیل جدیدی هم خودشونو وقف میدادن
ولی منو و شوهرم بعد از ازدواج پاشدیم اومدیم تهران هم اون از خانوادش دوره هم من : نمسدونم میتونم منظورمو برسونم یا نه ولی خیلی زندگیمون خوب میگذره تمام تمرکز و ذهنمون خودمونیم ، علاقه و وابستگیمون انگار هرروز داره بیشتر میشه
ولی کافیه ۱۰ روز باهم برگردیم شهر خودمون برای دیدن فامیل ، ی اختلافات عجیبی پیش میاد که مستاصل میشیم تا چند روز از هم.
من واقعا تازه دارم میفهمم چقدر بقیه رو رابطه اثر میزارن
ایشالله ، امیدوارم همسرت دقیقا همفکرت هم باشه.
که باهم اصلا به این توافق برسین که ابتدا زندگیتون تا وقتی که شناخت از هم کسب میکنین تو شهر جدید باشین.
این نحوه و سبک زندگی باعث میشه خیلی همو بشناسین ، خیلی هم برای همدیگه تلاش کنین
