2777
2789
عنوان

بیاین خاطره ی معلممونو تعریف کنم

63 بازدید | 1 پست

معلم دینی مدرسمون  میگفت یکی از فامیلای دورشون یبار یه نفر زنگ خونشونو زد  اجازه گرفت بره دسشویی خونشون. چن روز بعد خونشون جن زده شده بود یه دختری داشتن جنه ازون خوشش اومده بود هر مهمو نی چیزی دختره میرفته اتفاقای عجیبی میفتاد. اولاش اتفاقا ی عجیبی میفتاد مثلا درو قفل میکردن باز میشده یبارم گفت از بیرون اومدن دیدن فرشای خونشون لول شده یه گوشه گذاشته شده.بعد متوجه این موضوع شدن رفتن از ینفر کمک گرفتن نمیدونم بعد 4 سال اینا جنه رفت.البته من اینطور یادم میاد. 

...

البته چن تا خودمم ازینجور خاطرات دارم یبار بچه بودم نمیدونم چن ساله بودم ساعت 3 نصف شب بیدار شدم دیدم خواهرم بیداره داره یچیزایی میگه میخنده بعد یلحضه چشامو بستم باز کردم ببینم خواب نیستم چون خواهرم زود میخوابه بعد دوباره بهش نگا کردم دیدم خوابه انقد ترسیدم حتی بهش دست زدم ببینم بیداره یا نه واقا خواب بود بعد خیلی جا خوردم یلحضه پذیرایی رو نگا کردم دیدم از اتاق ی ادم قد بلند سیاه داره رد میشه فک کردم بابامه دیدم صدای خرو پفد برا اینکه مطمین شم بابام خوابه رفتم دیدم واقا بابام خواب بوده و این ترسناک ترین خاطره ی بچگیامه و مطمینم خواب نبودم چون اومدم را رفتم...!!

...

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز