صبح پا شدم دیدم نیستن زنگ زدم مامانم جواب داد گفت رفتیم سنندج کار اداری هارو راه بندازیم و یه سری خرید بکنیم برا شب تا شب هم نمیایم خونه کار های خونه رو راه بنداز شب مهمون میاد
الان منم خودم تنهام خونه شده بازار شام یعنی بیای خونمون رو ببینید از شیر مرغ تا جون آدمیزاد پیدا میشه
الانم هم باید برم حموم هم خرید کنم خونه رو هم تمیز کنم برم سر کار بیام خونه شام درست کنم حوصله هم ندارم
یه چیز بگید امید پیدا کنم پاشم برم سر کاروبارم