بچه ها دوماهه گذشته ندیدمش جدایی از طرف اون بود برگشت گفت نمیتونم باهات ازدواج کنم خونوادم راضی نمیشن(حتی مادرش ذره ای نمیدونه . کسی درجریان نبوده خونوادش).برگشت گفت بیا دوست دخترم باش فقط .گفتم برو بابا چی فکر کردی باخودت دوباره بعد دوماه پیام داده که بیا ببینمت یه بار . بچه ها گفت امروز ساعت ۶ نیم بیا. ازیه طرف میگم برم خوب آب پاکی بریزم رو دستش بفهمه من ازاوناش نیستم که باهاش لاس بزنم خودمو خالی کنم چون خیلی حرفا تو دلم مونده که بهش بزنم چون من خیلی احمق فرض کرد.از یه طرف میگمدوماهه ندیدیش. بری باز ببینیش بهم بریزی. بچه ها لطفا راهکار بدید یا باید ببینمش وتمومش کنم یا ندیده دوتا چیز بگم تمومش کنم.فقط تو چت نمیتونم زیاد بحرفم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
هیچکدوم بلاکش کن و تموم دوتا حرف تو بگی دوتا اون بگه ادامه میدین این ادم تعهدو مسئولیت نمیخواد قبول کنه بری ببینیش هم من میدونم دیگه اکثر دخترا عاشق میشن کور میشن با دوتا حرف قشنگ سریع هرچی بود فراموش میکنن بیخیال بلاکش کن بره دنبال زندگی خودش