خانوادم حرفی ندارن میگن تصمیم خودشه
خواهر بزرگم نارضی هست ولی میگه حرف من ارزش نداره
میزنن تو دهنم چیزی بگم
اختیار دادن دست دختر 20ساله
اینم بگم از هر کیی پرسیدم
یا گفته خانواده محترم هستن ولی پسره خودشو نمیشناسم
یا گفتن پسره شری هست هی پیی دعوا ایناست حتی تو یکی از دعوا ها انگشت بریدن پیوند خورده
یا میگن بی حد پولدارن ولی خب کمی پسره شطون هست جونی میکنه اذواج کنه شاید اخلاق درست شد
شایعه شنیدم خیلی مطمعین نیسم ولی میگم مدتی زندان بوده نمیدونم شاید دروغ باشه
از طرفی فقط منم حرص میخورم پدر مادر انگار طلسم شدن یا چشمشون پولداری پسره گرفته
مادر میگه دخالت نکن نهایت طلاق میگره برگرده به تو ربطی نداره به قول خودش دوری میزنه میاد
دامادمون یکسر دارن تیکه میندازن که پدرت داره نون خور کم میکنه وگرنه این شوهر دادن نیست
نمیدونم چکار کنم
زنگ زدم خواهرم کوچیکم
گفتم حالا که میگین دخالت نکن به من ربطی نداره
نه عقد میام نه نامزذی نه عروسیت انتظار پاگشا نداشته باشه خواهری ندارم
نه خونه بیا نه میام خونت
به پدر مادرم گفتم تا وقتی عروسی نکرده جا به جا نشده پامو خونه تون نمیزام مجبوری سالی یک بار میام خونه تون
نشم حرف خانواده شوهرم
والا لعنت به اون روزی که سما شدید پدر مادر من
پدر مادری فقط زاییدن بزرگ کردن نیست گاهی دخالت خیره که شما ندارین