بگین چه جوری در مقابلش رفتار کنم واقعا خسته شدم.پدر و مادر من ۱۳ سال پیش فوت کردن و همسرم هم شرایطمو میدونسته و با اصرار های زیاد اومدن خواستگاری و ازدواج کردیم الان سر هر موضوعی حرفمون میشه میگه تو پدر و مادر نداری آدم حسابت نمیکنن یا میگه پدر نداری یکی دو روز بفرستمت خونه پدرت تا یکی دو روز راحت باشم.دلم خیلی میشکنه
برادر داری .یه بار که این حرف وزد برو خانه برادرت .همسر من یه بار بهم گفت می زنمت تا کس وکار پیدا کنی رفتم خانه دادشم بعدش به گوه خوردن افتاد درضمن پدر ومادر دارم ولی یه شهر دیگه خستن
والا من جات بودم دلم خیلی میشکست آدم سابق نمیشدم باهاش، منم بابام فوت شده هیچوقت همسرم به خودش اجازه ...
هر موضوعی رو ربط میده به اونا مثلا میگم فلانی بچش لباسش قشنگ بود زود برمیگرده میگه حتما پدربزرگش براش گرفته اگه تو هم داشتی الان واسه بچه ی ماهم میگرفتن