شما چیکار میکنین؟
دیشب داشتم ظرفاشو میشستم ابو باز گذاشتم تا اشغالای اضافه از رو ظرفا بره اومد ابو بست گفت ابو ببند زیاد باز میکنی اب!
تو فامیلای دورمون یکی بود اسمشم معصومه بود مث توانقد اب زیاد باز میکرد وقتی ک مرد س روز ابا قط شد حتی اب نبود وقتی ک مرد بشورنش بعدنم ب زور با لحن بد گف دورازجونتو چون میدونه من زود بهم بر میخوره و ب شوهرم میگم
امروزم حالم خیلی بد بود نمیخاستم ب شوهرم بگم اما قسمم دادگف بگو چیشده منم همچیو بهش گفتم اونم گف حق داری نمیدونم چیبگم