پسر خوبیه دوسش دارم ازش بدم نمیاد اما هیچ جوره بهم نمیآیم از لحاظ سطح خانواده حس میکنم همدیگر رو اصلا ندیدیم فقط عکس فرستادیم و چند باری باهم تلفنی حرف زدیم خیلی قول ها بهم دادیم اون حتی گفته میاد که ببینه منو اون ارومیه س من تهران هر دومون ۱۸ سالمونه
از طرفیم حس میکنم وقتی هم فاصله مکانی هست هم اینکه اون باباش خیلی پولداره و اینا نمیدونم زیاد از خانواده اش و از اونجایی که منم خیلی چیزا رو نگفتم چون خصوصیه و به خانواده ام مربوطه نتونستم بگم
از طرفیم فقط خوشم میومد ازش اخلاق و قیافه ام بد نیست منتها حس میکنم دارم وقتمو تلف میکنم و شدنی نیست ولی چطور باهاش حرف بزنم دلش نشکنه و اذیت نشه من خودم طاقت میارم و می بخشم و میزارم پا ناددونی خودم درس و تجربه شد واسم ولی میخوام خوب تموم شه همین
چون حس میکنم اونی نیست که تو آینده مه
دلم نمیخواد دیگه خیلی وابسته تر شه البته الانم هست هروز پیام میده بهم