فقط ده سالم بود یه دختر پاک و ساده بعد یه روز با پسر عمم و بچه های کوچه داشتیم قایم موشک بازی میکردیم من و پسر عمم هم رفتیم توی یه خونه ی درحال ساخت قایم شدیم بعدش احساس کردم دستش رو زد به ب.سنم خب بعدش فکر کردم شاید حواسش نبوده دفعه ی بعد هم انگشتش رو زد به وسط ب.سنم یعنی همون ا.ن.گ.و.ل.ک خب منم که از همه چیز بی خبر هیچی نمیدونستم چندین بار این کار رو تکرار کردد اما من احمق فکر میکردم که اتفاقیه ولی بعدش دوستم برام توضیح داد و من دیگه هیچوقت باهاش بازی نکردم
الان ۱۷سالمه ولی هنوزم این موضوع عذابم میده تروخدا یه راهنمایی بکنید درضمن اونموقع پسر عمه ی احمق من هم چهارده سالش بود