دوساله یکیو میخوام سه سال همو میشناسیم اولا حسی نبودو کم کم خوبیاش باعث شد دل ببندم مهربونه درکو شعور داره باتجربس بعضی وقتا خیلی رومخم میره مثلا بچیزی که مربوط نیس بهش گیر میده یا حق بامنه اما باز حرف خودشو میزنه بعضی وقتام خیلی خوبو سرحاله اهل سفر رفتارش حرفاش عجیبه برام اما نمیدونم تو دلش چیه مثلا یبار گفت من اگه با ارشین رل بزنم خیلی بیشتر از قبل دوسش دارم بعدم گفت ولی رل خوب نیسو فلان یبارم گفت من دوست دارم اما میدونم باور نمیکنی یبارم گفت خدایی از من تاحالا ناراحت شدی اون هرکارم کنه یلحظه عصبی بشم ولی بدل نمیگیرم منم خواسم امتحانش کنم الکی گفتم اره بعد یکم عصبی شد گفت دیوونه من تو رو بیشتر از همه اذیت میکنم چون دوست دارم برام عزیزی جات تو قلبمه وگرنه چرا بقیرو زیاد کاری ندارم یبارم یادم نیس سرچی حرف میزدیم بعد گف فردا روز که دست یکی دیگرو گرفتم پشیمون میشی اهمیت ندادم نخواسم فک کنه میخوامش میدونم دوسم داره دوسش دارم اما نمیخوام باور کنم چون اون کلا اهل رلو این فازا نیسو برام عجیبه کسیو بخواد میگم شاید سرکارم بزاره چرا باور کنم ادمی که چند سال شناخت دارمو میدونم اهل این چیزا نیس اون الان چندماه شایدم یساله که درجریانه میخوامش نگفتم اما یه اتفاق افتادو اتفاقی فهمید بروم نیاورد و خوشحالم که رفتارش عوض نشدو بروم نیاورد فق یه مدت پی نداد اما جایی چت میکردیم بام هنوز شوخی میکردو همونطور بود بعد یه مدت عصبی شدم بخاطر گیر دادناش فک کردم دیه نمیخوامش رل زدمو امد پی دادو جای تبریک بیشتر انگار کنایه میزدو تیکه مینداخت درکل خیلی عصبی بود ازم ولی یجور حرف میزد انگار باید رل بزنمو نزنم باید اجازه بگیرم ازش ما کات کردیم چند هفته بعد رلم بهانه اورد رفتو من دیدم کسی انقد بیشتر از اون برام اهمیت نداره رفیقم میگه تابلوعه میخوادت اما اون خیلی مغروره نمیدونم بخاطر غرورشه یا هرچی یا نمیخوادو من اشتباهی فک کردم