احساس غربت میکردم اصلا تو اون دو هفته حس خوبی نداشتم...احساس تنهایی میکردم و همکارا دو تا خانم بودن شاید چند سال کوچکتر از مامانم و چند تا آقا همسن بابا و عموهام... خیلی هم خوش برخورد بودن همش میگفتن عمو جون چایی نمیخوری ؟ عمو جون پاشو استراحت کن 😂 خلاصه چون خانواده م رو میشناختن هوامو داشتن ولی خب من اصلا احساس راحتی نکردم باهاشون...
حالا سوالم اینه ، من این ترم اگه خدا بخواد فارغالتحصیل میشم و از تابستون باید برم سرکار .. خب احتمالا همه ی محیطای کاری اینطوری باشن با همکارای از خودم بزرگتر ... چقد طول میکشه راحت باشم ؟ من کلا آدم معذب و خجالتی ای هستم تقریبا ولی خب اگه احساس راحتی کنم دیگه تمومه 😂 شما اینطوری نبودید؟ طبیعیه حس من؟ البته اولین تجربه م بود ..