اومده بودیم مهمونی بعد همه از داماد فامیل شوهر تعریف کردند منم گفتم از پسرا و عروسان هم تعریف کنید شوهر خواهر شوهرم گفت اگه تورو نگرفته بودن ترشیده بودی من هنوز تو مهمونی ام دارم از بغض میمیرم
💚 صلوات برای سلامتی نی نیم❤ الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🤣🤣🤣🤣🤣خدا نکشتت دختر مردم از خنده .من با همین ارامش پدری ازشون دراوردم
ولی چقدر متفاوته ادبیات و حرفاتون با کاربری خربوریدان
نمیگم بده یا خوبه
خیلی متفاوت تر پست میذارید و عقایدتونو بیان میکنید
این جمله آخرتون که میگید پدری ازشون درآوردم
خدا نکشتت دختر
انگاری خسته شده بودین از کاربری قبلی و این مدلی خود خودتونی راحت تری
خوب خوب ...بعد مدت ها برگشتم سایت...این بار با هدف متفاوت...یه زن نسبتا خسته ولی شاکی از روزگار که چالش های زندگی کلی تغییرش داده و قوی ترش کرده...تصمیم گرفتم کنکور تجربی شرکت کنم و به ارزوم برسم...نه صرفا به خاطر مزیت های مالیش ...چون روح تشنه مو سیراب میکنه...این جا میخوام از روزمرگی هام بگم...درد دل کنم ...حرفای دلمو که هیچ جا نمیتونم بزنم بگم...برسه روزی که تاپیک موفقیت تو کنکورمو بزنم ...بگو انشالله
🤣🤣🤣🤣🤣به کاربری خر بوریدان دقیقا همینو میگفتنکه چرا از اوپرا راحت تریحقیقت اینه که اوپرا کاربری ...
شما یه تاپیک زده بودین در مورد زبان مادری تورکی و توضیحات جالبی در موردش داده بودین
از اون کاربریتون خاطره جالبی دارم
اغلب مطالب آموزنده میذاشتین
در هر حال از این مطالب مفید بازم بزنید 🙏🙏
خوب خوب ...بعد مدت ها برگشتم سایت...این بار با هدف متفاوت...یه زن نسبتا خسته ولی شاکی از روزگار که چالش های زندگی کلی تغییرش داده و قوی ترش کرده...تصمیم گرفتم کنکور تجربی شرکت کنم و به ارزوم برسم...نه صرفا به خاطر مزیت های مالیش ...چون روح تشنه مو سیراب میکنه...این جا میخوام از روزمرگی هام بگم...درد دل کنم ...حرفای دلمو که هیچ جا نمیتونم بزنم بگم...برسه روزی که تاپیک موفقیت تو کنکورمو بزنم ...بگو انشالله
ا یادتونهخودمم خیلی دوستش داشتمفعلا که هر چی تاپیک میزنم میترکه
اره خیلی جذاب بود
مخصوصا واژه قارقوش که خوب کالبدشکافی کرده بودین
خوب خوب ...بعد مدت ها برگشتم سایت...این بار با هدف متفاوت...یه زن نسبتا خسته ولی شاکی از روزگار که چالش های زندگی کلی تغییرش داده و قوی ترش کرده...تصمیم گرفتم کنکور تجربی شرکت کنم و به ارزوم برسم...نه صرفا به خاطر مزیت های مالیش ...چون روح تشنه مو سیراب میکنه...این جا میخوام از روزمرگی هام بگم...درد دل کنم ...حرفای دلمو که هیچ جا نمیتونم بزنم بگم...برسه روزی که تاپیک موفقیت تو کنکورمو بزنم ...بگو انشالله
ببخشید اون شب اواخر مهمونی خواعرشوهرام منو بدون مادرشوهر بردن اتاق خونه ی میزبان و گفتن چته منم گفتم امشب من حلقمو پس میدم و دیگه میرم خونه بابام اون خواهر شوهرم که شوهرش بهم توهین کرد گفت وا من این همه بدبختی و خیانت تو زندگیم دیدم حلقه پس ندادم و نرفتم خونه بابام گفتم بخاطر اینکه پدر و برادرت که شوهر من باشن پشتیبانت نیست میدونی که کاری برات نمیکنن مثل الان که برادرت در مقابل شوهرت چیزی نگفت و گفتم که به بابام زنگ زدم بیاد دنبالم تا اینو شنیدن همه ناراحت شدن و مادرم هم زنگ زد گفت چرا نمیایی خونه مگه زنگ نزدی میایی خونه ما گفتم مامان دارم میام که اون یکی خواهر شوهرم گوشی رو گرفت و مادرم به خدمتش رسید و کلی حرف بارش کرد که هزار بار دختر منو ناراحت کردید اما من نصیحت کردم گفتم تو عاقل باش و برو سرزندگیت ولی امشب بخاطر این توهین اجازه نمیدم دخترم برگرده
💚 صلوات برای سلامتی نی نیم❤ الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم