شوهرم بعد از کلی خیانت و فحاشی و‌کتک زدن ((کتک ها بیشتر این اواخر بود )بارها قهر کردم و مهریه اجرا گذاشتم اما دوباره سرزندگی برگشتم گفتم درست میشه 😔در کنار این ها روزهای خوبی داشتیم خسیس نبود و هر وقت ازش کاری میخواستم در حد توانش برای خانواده ام انجام میداد اما امان امان از اینکه نمیتونست متعهد باشه با خیانت هاش دلم رو بدجور میشکست خیلی دوست داشتم مادر باشم تجربه ی اینکه بچه ی خودم رو بغل بگیرم خیلی واسم شیرین بود اما خدا دعاهام رو شنید ((همیشه میگفتم خدایا اگر این مرد نمیخواد درست شه و همینطور به خیانت هاش ادامه بده بهم بچه نده نزار پای ی نفر بیگناه این وسط باز شه ))فقط ی بار تو این ۱۲ سال باردار شدم که دیگه تو ۱۲ هفته گی قلبش نزد و خدا نخواست به این زندگی داغون پا بزاره
بخدا خودم خیلی اهل زندگی و مدارا بودم با نداریش ساختم کل طلاهای خودم مربوط به مجردی بود و طلاهای عروسی رو کلا ازم فروخت هیچی برام نداشت الانم میگه اگر طلاق میخوای من هیچی ندارم همینجوری دست خالی جداشو برو حلالش نمیکنم همین الانم اصلا خودش رو‌مقصر نمی‌دونه و میگه خداروشکر سر هست من هیچ گناهی مرتکب نشدم بچه ها جالبه چند ساله مسجد میره کلی نذر و خرج میکنه برای نذری های مسجد نماز میخونه و اهل دعا و راز و نیایش هست اما در کنارش جالبه بهم خیانت میکنه و وقتی بروش میارم اصلا گردن نمیگیره و کارمون به فحاشی و کتک کاری میرسه الان اومدم خونه ی مادرم فقط از خدا میخوام بابت این مدت زندگیم و عمر و جوانیم که هدر شد پای این ظالم خداوند دل شکسته ام رو ببینه و حقم رو از این ظالم بگیره
