نمیدونم چرا وقتی شوهرم من و میبره دکتر و درمانگاه برای کارا وازمایشای بارداری مادرشوهرم حسادت میکنه
همش بهش میگه نیاز نیس تو باشی. میخوای ی نفرو نه ماه استخدام کن هی ببره بیاره اینجوری از کارو زندگیت زده میشی. همشم خودش باید باهامون بیاد همه جا
نمیفهمه مسئله فقط بردن اوردن نیست مسئله اون حمایت عاطفیه
پس چرا موقع هایی ک اینارو میبره میاره دکتر از کارش اونموقع عقب نمیفته
ینی فقط حرصم میده و تیکه میندازه
متخصصه مادرشوهرت؟
ولش کن حسادت اول از همه گرفتارش و آتیش میزنه توام بشین و لذت ببر اصلا با این وضعی که داری بهش فکر نکن فقط و فقط به نی نی کوچولوت فکر کن
وا دیگه دکترا برا چی میاد دنبالت
باهم زندگی میکنی؟
اهمیت نده به حرفش کار خودتو بکن
من مادرشوهرم وقتی خانوادم میومد خونمون باد میکرد هی به گوشم میزد که جاریمو وخواهر شوهرمو دعوت کنم منم میگفتم باشه باشه ولی کلر خودمو پیش میبردم
به مادرشوهرت بگو منم نمی خوام بیاد خودش اصرار داره . دوست داره کنار منو و نی نی مون باشه
عزیزم لازم نیست به مادرشوهرت بگین که کی و کجا میخواین برین که ایشونم باهاتون بیاد
