وای آنقدر حرص خوردم خداحافظ گفتم گوشیو قطع کردم به مامانم
زن عمو من رفته مکه بعد قبل رفتنش مولودی گرفته بود ما همه رفتیم منم سه ماهه باردارم اون روز پدرم در اومد کمردرد و شکم درد امونمو برید به زور سه ساعت نشستم
بعد حالا این زن عمو من رفته هزار تا استوری گذاشته منم بهش کلی تبریک و زیارت قبول گفتم سین زد جواب نداد😐😐😐
کم مونده برگرده میخوان براش قربونی کنن همه میرن منم به مامانم گفتم پول میفرستم بهش از تو اما من نمیتونم بیام ( رسم داریم پول میدیم) بهش بگو باردار بود نمیتونه مدت طولانی یه جا باشه برگشته میگه من نمیتونم بگم باید بیای نمیشه زشته
بعد وقتی خواهرم باردار بود تو خونه خودش ازش مراقبت میکرد نمیزاشت حتی دستشویی بره حالا که به من رسیده باید کل شهر رو زیر و رو کنم درسته بارداری من از بارداری خواهرم خیلی خیلی امن تره اما واقعا تو جمع اذیت میشم
چی کار کنم به نظرتون؟