باهاش صحبت کردم، خیلی دعوام کرد و با توپ پر باهام حرف زد
اما من کاملا بهش حق میدم
سعی کردم شنونده باشم تا خودشو خالی کنه، هرچی بهش گفته بودن این مدت مثل طوطی تکرار میکرد چندبار چندبار
میدونم چون درکی نداره و سنی هم نداشت عادیه و من با جون و دل پذیرا بودم
اون دعوام میکرد و من از شنیدن صداش عشق میکردم
اون داد میزد و من با جون و دل از دور نوازشش میکردم
اون توهین میکرد و من از لابلای عمق حرفاش کجایی دلم تنگ شده برات میشنیدم
اون 💔" نمیخوام ببینمت "💔 بهم گفت و من دلم برات پر میکشه میشنیدم
بنظرتون ی روزی باهام تماس میگیره بگه سلام مامان ؟