دوسالی بود که زندگیم خیلی خوب شده بود اما دوباره شروع کرده تا وقت آزاد گیرش میاد میره با رفیقاش یا سر کوچکترین حرفی دعوا راه میندازه امروز صبح یکی از دوقلوهای برده بودم حیاط باهاش بازی کنم تا خواهرش بیدار نکنه نگو دخترم که تو خونه خواب بوده بیدار میشه شروع میکنه به گریه کردن شوهرم هم بجای اینکه بچه رو بغل کنه اومده بود بیرون داد میزد هرچی میگفتم باشه رفتم برش دارم ولی من نبود