اول اینکه لطفا درباره درس چیزی نگید🥲
و دوم اینکه لطفا خودم به اندازه کافی اعصاب و روحیم خراب هست لطفا با این حال و با این کار مامانم هیچ حرف بدی بهش نزنید💔
خب طبق حرف هایی که مامانم برام تعریف کرده مامانم قبلا یه نفر دیگه رو دوست داشته ک حالا شرایط نشد بهم برسن و اون فرد فوت کرد بابامم هم یه مشکلی داشته اما خب به مامانم نگفته و یه جورایی بعد ازدواج بهش گفتن و مامانم میگه منو گول زدن ک بهم نگفتن علاوه بر اون مامان بزرگم یعنی مامان بابام خیلی در حق مامانم ظلم کرده
اولین بار تو دوران کرونا مدارس مجازی شد و خب من با گوشی مامانم تو کلاسا شرکت میکردم با یه نفر چت میکردند به اسم دختر که بعدها و همین تازگی فهمیدم دختر نبودند
علاوه بر اون یکی از پسرهای فامیل پدریم که از قضا متاهل هم هست خیلی به خونه ی ما رفت و آمد داشت و مثلا برا مامانم گل یا حالا هرچیزی میوورد منم ب مامانم شک کردم چون اخه مثلا خیلی تاکید داشت ک تو اینستا نریم یا فلان برنامه من یه بار رفتم و اونچه نباید ببینم رو دیدم یه سری پیام که در اخر تاکید داشتند هر دو طرف ک پیاما پاک بشن و طرف لو نره هوف
تا اینکه این تموم شد
و حالا دوباره با یه پسر فامیل پدری دوباره متاهل بود اینطرف برعکس بود و بگم من پیامها رو کامل نمیتونم بخونم چون مامانم برا گوشیش رمز گذاشته و خب من فقط بعصی اوقات میرفنم نگا میکردم از اواسط پیامها ک حالا پسره خیلی اصرار داشت با مامانم ارتباط داشته باشه مامانمم هی کم و بیش باهاش حرف میزد اما میگفت ک کارمون اشتباهه و اونم انگار چند وقتیه خبری ازش نیست
ولی اینبار فرق داره اصلا قضیه
توروخدا دوباره میگم خودم حالم خوب نیست هی یادم میره هی یادم میاد با این حال مامانمه و ازتون میخوام که هیچ حرفی بهش نزنید فقط برای همدردی یا اگ راه حلی دارید اومدم اینجا دردمو بگم