از این همه همهمه و دویدن ها درماندهام، حتی دیدنشان هم غبار خستگی را بر تنم مینشاند. بعضی اوقات آن چنان افسرده و غمگینم که توان انجام هیچ کاری جز گریستن را ندارم.
به گذشته و آینده نیم نگاهی می اندازم. گذشته ام تاریک و پر ابهام و آیینه ی آینده ام چنان کدر و چرک است که رغبتی برایم نمیگذارد.
خداوندا
خدایا
از برداشتن حتی قدمی کوچک میترسم در این اشفته بازار، اما اگر باید برای رسیدن به تو تلاش کرد، تمام جان بی جانم را در این راه بسیج میکنم
تنها امیدم در این سرای ناامیدان، فقط تو هستی.
....
برای هرکسی که این تاپیک رو باز کرد صلوات میفرستم. امیدوارم گره ای از گره هاتون باز بشه و خورشید گرم خدایی نورشو بهتون بتابونه. منو از دعاهاتون بی نصیب نگذارید🌱