با یه پسر اشنا شدم اون کرج بود تقریبا 7 ساعت باهام فاصله داشت
بهش گفتم من نمیخوام اشنا شیم چون دوریم از هم
ولی اون تمام تلاشش رو کرد که منو راضی کنه
بهم گف من ماشین دارم میام میبینمت بعد از یکی دوسالم رسمیش میکنیم یا هم دانشگات میاد کرج و این حرفا
منم اوکی دادم
خیلی پسر وفاداریه از این لحاظ خیلی امتحانش کردم و واقعا خیلی متعهده
ولی هر وقت دعوامون میشه منو تهدید میکنه به رفتن...
اولاش اینجوری نبود میترسید از دستم بده ولی دیشب ک دعوامون شد
بهم گف
نرو تو مخم اگر این دفه برم دیگه خودتم بگا*یی برنمیگردم...