مینویسم که یادم بمونه چه شب های رو گذروندم
امشب یکی بدترین شب های عمرم بود تو این چند سال که بچه دارشدم با وجود این حجم از درد و سختی که تحمل میکنم هیچ وقت دست رو بچم بلند نکرده بودم
امشب کم آوردم قلبم تو سینه م سنگینی میکنه .بغض راه گلومو بسته
نمیدونم چیشد کتکش زدم تمام دق دلیمو سر این طفلی خالی کردم بمیرم برات که شکم گشنه سر زمین گذاشتی بمیرم که با هق هق گریه خوابت برد
خدایا خودت کمکم کن قوی باشم