2777
2789

روانیم کردههه سر یه موضوع کاملا بی اهمیت و عادی گیر داده میگفت دیگه به تو ذره ای اعتماد ندادم گوشیت میگیرم پول ماهانت نمیزنم اجازه نمیدم با دوستات بیرون بری و... برای من اصلا هیچکدوم از اینا بود و نبودشون اهمیتی نداره چون دیگه عادت کردم به این رفتاراش بعد مامانم هر بار باهاش دعوا میکنم بهم حرفای بد و زشت میزنه میگه هر....زه ای خرا...بی ..جن...ده که عادت کردم فکر کن کوچیک بودم بچه بودم به بچه ی ۱۲ ساله این حرفارو میزد همیشه ولی بهم میگفت خدا رو شکر تورو دارم بهت اعتماد دارم خوب و بدت رو میشناسی الان گیر داده اصلا بهت اعتماد ندارم چی مگه برات کم گذاشتم که اینکارا رو میکنی تو فلانی(همون حرفای زشت) از کجا معلوم چند تا دوس. ت پسر نداری اگر من نباشم تورو باید از کوچه خیابون جمع کنم میشه یکی از جن...ده های اسمی شهر منم بهش چیزی نگفتم مثل همیشه تو خودم ریختم و حدودا ۲ ۳ ساعت کلا داشتم گریه میکردم هرکاری کردم دلم سبک نشد از این قضاوت بی رحمانه ای که منو کرد رفتم باهاش حرف بزنم بگم چقدر ناراحت شدم از حرفاش و رفتارش گفت هرچی گفتم راست گفتم  کمت هم بوده تو فلانی بهمانی... اشکم در اومد از حرفاش گفت اشک تمساح نریز الکی بقیش پست بعد ی میگگم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

مامان من دوبار تو زندگیم بهم گفت ج.. هیچوقتم یادم نمیره چون هرگز نمیگفت. و هر بار گفتم خودتی و دوبارشم عذرخواهی کرد. میدونم درست نبود جوابشو بدم. اما اتیشی که اون لحظه منو گرفت نذاشت کاری کنم. 

ای سرزمین! کدام فرزندها، در کدام نسل ها، تورا آزاد، آباد و سربلند با چشمانِ باورِ خود خواهند دید؟                                                                                                                    یادت باشه اولین قانون رها کردنه. و تلاش بدون خواستن.. وقتی خواستن رو ترک کنی جادوی درونت مقدس میشه درست مثل یک نوزاد که حضورش توی این دنیا ی جادوی مقدسه، چون خودش نمیخواد بیاد و می‌آد. مثل مرگ که جادوی دروازه دومه.. مقدسه چون خودت برای مردن تلاش و تقلا نمیکنی... ولی وقتی تقلا کنی و بخوای خودکشی کنی دیگه مقدس نیست. مثل همین جوونه گیاه نگاش کن، مقدسه چون نمیخواسته به زور از دل خاک بیرون بیاد. فقط تلاش رهاشده اش اونو به اینجا رسونده. تلاش رهاشده.... اره.. تلاش رهاشده...و قانون دوم بازگشت هست.. هر جادوگری باید بدونه که هر کاری بکنه عاقبت به خودش برمیگرده. برگشتِ عملش شاید دیر بشه ولی میرانا شک نکن هر کاری بلاخره به همون شخص برمیگرده چون فکر و عمل هر کسی در واقع همون کسه. برای همین هیچوقت سراغ جادوی سیاه و آزار دیگران نرو.. حتی اگر خودت اذیت شدی و رنج کشیدی انتقام رو رها کن. بی دریغ و رها باش... که تا رها نباشی راهی برای جاری شدن پیدا نمیکنی... 

دیگه طاقتم طاق شده بود دلم و زدم به دریا هرچی تو دلم بود ریختم بیرون گفتم درسته بی کسم کسی رو ندادم ولی من هم خدایی دارم که اون بالا حواسش هست چی بهم میگی چجوری باهام رفتار میکنی سرت میاره( بارها اتفاق افتاده برام بعد اینکه باهام دعوا میکرو تو محل کارش همون روز دعوا میکردن باهاش و.‌) اینم بگم من اصلا مادرم رو نفرین نمیکنم هرگز میدونم بخاطر طرز فکر قدیمی اش هست دست خودش نیست الان برگشته میگه تو منو نفرین میکنی و فلان

دیگه طاقتم طاق شده بود دلم و زدم به دریا هرچی تو دلم بود ریختم بیرون گفتم درسته بی کسم کسی رو ندادم ...

دوباره شروع کرو انگ زدن بهم گفتم اصلا حرفات مهم نیست هرچی میخوای بهم بگی بگو منم خدایی دارم آخر سر گفتم من مثل تو نیستم ذات من مثل تو نیست قرار نیست چون تو ذات کثیفی داشتی یه زمانی همه مثل تو باشن گفت من مگه چجوریم بعد هرکاری کرده بود به روش آوردم

الان هم ساکت شده اصلا باهام حرف نمیزنه میگه دیگه باهام حرف نزن بهش گفتم تو همیشه با من اینجوری حرف زدی من یبار گفتم بفهمی حرفات چه مزه آیه گفت دیگه همینقدر هم باهات حرف نمیزنم

ببین همه مادر و دخترا با هم دعوا میکنن بیشتر هم از بیکاریه ،میبینی اینطوریه زیاد جلو چشمش نباش

والا من همیشه برام مهم نبود تو خودم می‌ریختم ولی الان هرچی تو دلم بود ریختم بیرون

مامان من دوبار تو زندگیم بهم گفت ج.. هیچوقتم یادم نمیره چون هرگز نمیگفت. و هر بار گفتم خودتی و دوبار ...


مامان من هیچوقت تو زندگی ام از من عذرخواهی نکرد با اینکه بارها حق با من بود تهش خودم مجبور میشدم عذر خواهی کنم حتی بیشتر اوقات هر مشکلی پیش میاد رو میندازه گردن من

قربونت برم 

حرف مادرتو به دل نگیر

من وقتی خودم مادر شدم خیلی چیزا رو فهمیدم

مثلا 

اگه یه مادر به بچش گیر بده 

یا خدایی نکرده اذیتش کنه


همون لحظه حاضره جونشو واسه بچش بده

بخدا مادرا عاشق بچه هان


اما چون بچه ها اینو نمیدونن از حرف مادرا دلگیر میشن


مادرا هم فکر میکنن مثلا دارن با نصیحت و توپ و تشر زدن

بچه رو رو جوری ادب میکنن ک اشتباهات گذشته ی خودشونو نکنه


اما هیچ وقت حس نمیکنن با این کار 

فرزندشون چقدر میشکنه

زندگی مثل سیگار میمونه🚬روشن ک شد""چه بِکِشی// چه نَکِشی //تا تهش میسوزه👍
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز