خانما
من تو يه ساختمونم با خانواده همسرم
و مسئله اينه وقتايي كه همسرم خونس دائم ميرن پيش مادرشون
خودم حس ميكنم از سر ترحمه كه مادرش تنها نمونه
مثلا هم نميخواد من رو ناراحت كنه( چون بارها سر اينكه چقدر ميري خونه مادرت بحث كرديم) از طرفيم هميشه اونجاس
من نميگم به مادرش كمك نكنه ها
فقط حرفم اينه اينجوري من همش تنهام و دائم فيلم ميبينم حتي مياد پيش من هم دائم مشغول فيلم ديدنم تا زمانم بگذره چون همش پايينه
مثلا ديشب خواستيم بريم بيرون مادرش تنها بود سريع رفت پايين
به منم گفت خاضر شدي بيا پايين بريم
منم سريع پوشيدم رفتم ديدم ده بار به مامانش گفت توام بيا😐😩
الآنم براش ناهار درست كردم فكر كنم ميخواد بگه بيار پيش مادرم ناهار رو چي بگم بهش كه منظورم رو بفهمه و بحث پيش نياد؟