تازه عروسا عیدی براتون چی اوردن

میگفت طلا فروشا ماشین ندارن؟؟؟؟😂😂😂😂از طلا فروش پولدارتر وجود داره مگه؟😂😂

ن بابا اتفاقا منم همین فکر مردم شوهرش کاسب بازاری بود احمق هرچی میگفتم نمیفهمید بعد ب من می‌گفت شما یا نمیفهمی یا خودتو زدی ب نفهمی🤣🤣🤣 

میگفت واییی من از یه طلافروش پرسیدم گفت پول ندارم گوشت بخرم ببرم خونم طفلیا از همه مشاغل بدبخت تر شدن گفتم یه شبه حد اقلللل یه میلیارد بیشتر رفته رو سرمایش ن چی داری میگی 

😂 😂 🤣 کلا نفهم بود 

وای بابا اوسکول بود زنه میگفت طلا فروش هم آدم قشر متوسط جامعه طفلیا خیلی ندارن🤣🤣🤣حیف تاپیکه ترکید تگت میکردم ببینی 

طلا فروشا فروشم نداشته باشن ک همیشه دارن، با بالاتر رفتن قیمت طلا سرمایشون زیاد میشه هیچی هم نفروشن یهو مثلا ۵۰ میلیارد سرمایشون میشه ۶۰ میلیارد با این نوسانات

دقیقا همینو هرچی بهش میگفتم نمیفهمید همش میگفت قبلا فروش داشتن الان ندارن گفتم اتفاقا بیشتر هم شده قدیم مردم برای استفاده میخریدن الان برا سرمایه گذاری کلا نفهم بود 😂😂😂

مگه‌میشه؟؟چرا؟؟

کامنتای قبلی گفتم 

زهرا بعد تو دلت نمیمونه عروسی نگرفتی 

منم عین تو ام قطع رابطه کردم ولی عروسی تو دلمه از طرفی اصلا دلم نمیخواد ریختش نم ببینم 

مادرتون براتون عیدی آوردن؟ خانواده ی داماد باید عیدی بدن 

فوحش دادن بی دلیل؟ اینجور متوجه شدم از کامنتات 

هفت سین واجیل میوه شیرینی  چندتا مانتو شومیز و ست  لباس تابستونی خونه دوتا کیف  کفش

 و یه زنجیر خیلی نازک 😐موندم خوشحال باشم یا ناراحت تو تاپیکا همه دستبند و چندتا النگو گرفتن واس من یه زنجیر ک چندبار بندازی از نازکی پاره میشه بااینکه میدونم توان مالیشون میرسید یه تیکه طلای بهتر بگیرن 🫤

چشم هم چشمی و فلانی اینو خرید اون کارو کرد رو بریز دور برا خودتون زندگی کنید 

ان شاالله که خوشبخت باشید 🤲 ❣️ 

نه عزیزم 

من حتی جشن عقدم نگرفتم 

درعوض لباس می‌پوشم میریم عکاسی من اصلا دلم خوش نیست به خانواده ی شوهرم از اونورم اقوام یکی از یکی سمی تر و بی ذات 

همه اذییتم کردن 

فک کن سره عقد کردنم حتی زن داداشم فوضولی میکرد تازه اون موقع هم زن داداشم نبود دوست دخترش بود داداشم بدون اینکه به من بگه آورده بودش بعد سره مهریه ی من با خانواده شوهرم چونه میزد خودشو کرده بود بزرگ جمع هر کی از راه رسید یه زری زد از وقتی عقد کردیم دیگه جرات نکردن بهم بگن بالای چشمت ابرو هست 

از شوهرم خیلی میترسن 🤭

اره مادر شوهرم چون راضی نبود و میخواست بهم بخوره هر دقیقه زنگ میزد فوحش میداد

بعد می‌رفت به شوهرم می‌گفت نامزدت تربیت نداره و آداب معاشرت بلد نیست و خیلی حرفای ناجور دیگه مخصوصا وقتی فهمیده بود ما باهم دوست بودیم خیلی فوحش میداد 

دوست داشت خودش واسه شوهرم زن بگیره 

دقیقا منم شرایطم عین توعه

خیلی اذیتم کردن الان با همشون قطع رابطم

من فقط از خوبی هایی کردم و احترام گذاشتنم میسوزم حرصم میگیره یادم میاد میگم چقدر احمق بودم ا ما تیکه مینداختن و توهین میکردن علنا من باز احترام میذاشتم

متم میخوام همین کارو کنم اومدم سر زندگی میدونی هم عروسی میخوام از نمیخوام چون ن سمت خودم آدم هستن همشون سمی هم از خانواده شوهرم بدم میادد